می آید آری ! مگر نه؟! - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

می آید آری ! مگر نه؟!

بسمه تعالی

این غزل از جنس حرفهای خودم است ! ساده و پیچیده ! در دسترس و غیر قابل احاطه !! شما که من نیستید بدانید با هر بیت چه تصویری در ذهنم بوده ؛ هستید ؟! نگفتم !!

 

 

ای باد برگرد با خود آئینه‌ام را مبر ... نه !

دیگر تحمل ندارم ، خواری از این بیشتر ؟ ... نه !

پائیز فریاد می‌زد : « دیگر کسی حق ندارد ...

جز مرگتان چاره‌ای نیست ؛ حرفی نباشد وگرنه ... !! »

این بوته‌های پر از خار مغلوب یک حمله هستند  

در جنگ آخر که گفته‌ است « شمشیر » آری « سپر » نه ؟!

در خواب ناز است وقتی با بی‌غمی هر درختی

جای تعجب ندارد بی رحم باشد تبر ؛ نه ؟

ـ پرسید پروانه‌ای از شمعی که در عشق می‌سوخت

یک بوسه آتشینت از من ، ندارد خطر !! نه ؟! ـ

از نوبهاری که باید امروز و فردا بیاید 

ای آسمان پر از ابر دیگر نداری خبر ؟ نه ؟

روی همین فرش پر برگ من منتظر می نشینم  

ای سروها ! باغبان برمی گردد ؛ آری مگر نه ؟!

ای بیدها در دل باد باید صنوبر بمانید

افتادگی گرچه خوب است امّا دگر اینقَدَر نه !!

بر عشق و بر پاکبازی باید بگویید آری

روزی همین آری ، آری می‌شود پیروز بر « نه » 

 




تاریخ : پنج شنبه 91/11/26 | 9:50 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی