مرحله داوری ( قسمت دوم شعر ها ) - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرحله داوری ( قسمت دوم شعر ها )

بسم الله الرّحمن الرّحیم

ادامه شعرها :

 9-

باران هزار واژه ی مهر

دل بسته به رعد یک سرانگشت

از برق نگات می گریزد

این شب، شب تلخ کینه در مشت

تو سرزده تر از آفتابی

بر بام جهان که می نشینی

پیدایی ی آیه های عشقی

از بس که زلال و راستینی

می آیدم از نهایت تو در دل

آن واژه که من نخواهمش گفت

................................................................................................................

10-

جنون جهان را گرفته است

دل زمین از زمان گرفته است

انسان خدای عصیان و شرگشته است 

ز شیطان هم شیطان تر گشته است

چشم ها شرمنده از دیدن دجاله ها

چشمه ها خشکیده از غیبت در دانه ها

دل ها  اسیر دست خیرگی 

قلب هاغرق غرور وتیرگی

سنگ ها آب شد از خجلت کردار انسان

خاک می کند آرزو کاش سنگ می شد انسان

کجایی ای امیر عشق ومعنی وامید ؟

کجایی ای بر آسمان ایمان تو خورشید ؟

................................................................................................................

11-

عشق مخواه ، داغ مخواه ای دلِ بیدارِ من
سـاز مزن ، راز مـگـو یـار هوادار من
بیــش از این،خاطرخود،منگ و پریشان مکن
یــار مـشـو، یــار مـشـو ای تـنِ بیمار من
زین همه کین،زین همه کین باز مرنجان مرا
زین همه دل ؛ زین همه دل عشق مبین بارِ من

عشق نبود آنکه تورا خوار و پریشان کند
مهر نبود آنکه دلی بی تو شود نارِ من
نیش مخور ،زهر مخور از دل بیگانگان
راه مَــیــا ، راه مَــیـا تا پی اقرار من
سوز مبین ،داغ مبین تا نشوی ناتوان
تا که شوی در مرضم ،واعظِ عطّار من

................................................................................................................

12-

غزل ابر
ای ابر گمان دارم درمان دلم باشی
فریاد دو چشمان ویران دلم باشی
ای ابر گمان دارم هر لحظه در این فکری
هر وقت که می گریم باران دلم باشی
غرش نکن ای باران قلبم پر آهت شد
با آه دلت انگار طوفان دلم باشی
هر لحظه در این فکرم یک بار نبارد دل
یک بار تو با شادی مهمان دلم باشی
ای ابر به حالت من می سوزم و می سازم
ای ابر بیا یک دم ایمان دلم باشی

................................................................................................................

13-

هر روز هفته را به تـــو تـنذیـر می کنم آقـــا!

دل های خسته را به تـــو تحمیل می کنم آقـــا!

شب را به صبح و سپید را به تاریکی

در هجر تـــو تقسیم می کنم آقـــا!

با دانه های تربت کرب و بلای دل

هر صبح و شام به تـــو تسبیح می کنم آقـــا!

مولا ببخش، جسارت نمی کنم

گل های یاس را به تـــو تشبیه می کنم آقـــا!

در لحظه ای که وعده ی دیدار می دهی

من سال تازه ای تحویل می کنم آقـــا!

اصلا تمام لیلی و مجنون بهانه بود

من عـــشـــق را به تـــو تعریف می کنم آقـــا

................................................................................................................

14-

تا کنون چنین نفس کشیده ام
ساده
سبز
پاک
مثل یک بنفشه روی خاک
فرصتی به من نگاه کن
تا زمان بودن است
تا طنین خنده پابه جاست
گرم و ساد ه باش
مثل من
مثل یک ترانه از تبار نور
مهربان شدن دلیل بودن است
منتشر کن این صدای دلنشین
را میان لحظه های در تب عبور
با تو ام قصیده ی سپید من
فهم قلب من ساده نیست؟
در جواب نامه های خیس من نوشته ای
«
من به فکر تو نبوده ام»
پس چرا نگاه آبی ات مرا رها نمی کند
سالها بدون علتی درست
عاری از خیال رفتنت به دور
در میان قلب کاغذی خود سروده ام تورا
ای شعور خسته از غروب فهم
من رفیق نیمه ره نبوده ام.

................................................................................................................

15-

پـــــاک و زلالی همچون آب

 شبیه رویای کودکان در خواب

کی می شود که بیایی آقای من!
دیدن روی تو، یک آرزوی ناب




تاریخ : پنج شنبه 91/12/24 | 11:18 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی