چند مصرع تیغ ! - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چند مصرع تیغ !

به نام خداوند مردان جنگ

سلام

تقدیم به شهدای بی ادعای بسیجی :

http://s4.picofile.com/file/7808981826/%D9%87%D9%85%D8%AA.jpg

او 

من شعر خوبی گفتم امّا او ، از شعر من یک شعر بهتر گفت

من چند مصرع آب و آئینه ، او چند بیت از تیغ و خنجر گفت

من با تمام بی غمی هر صبح ؛ یک کاسه شیر داغ نوشیدم

او شیر شد با غرشّی چون رعد ؛ بر قله ها الله اکبر گفت

من بسترم را نرمتر کردم ؛ او بسترش را بی خودش خواباند

من از کویر تشنه گفتم او - از عاشقی ... از نیزه ... از سر گفت

من فکر می کردم کسی دیگر اینجا برای من برادر نیست

بر عکس من او باورش این بود : باید به همدیگر برادر گفت

از چشمهای من قفس روئید لبخند من بوی اسارت داشت

او عاشق پرواز بود از بس ، حتی به کرکسها کبوتر گفت !!

هرچند خود صد زخم بر تن داشت ؛ هرچند خود مجروح و خونین بود

شد چاره جوی دردهای من ؛ از زخمهای خویش کمتر گفت

من فرم سبز شعرهایم را وقف قدوم فصلها کردم

او فرم زرد و ساده ای پوشید از غربت یک وصلِ پرپر گفت

وقتی دوباره از سفر برگشت یک آسمانآلاله در او بود

چون آخرین شعر بلندش را با پیکری در خون شناور گفت




تاریخ : سه شنبه 92/3/28 | 7:54 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی