غزلی دیگر - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غزلی دیگر

 

به نام خداوند مهربان و بخشنده

خداوند از انسان چه می خواهد؟

دیوانگی‌ای دیگر !

یک عمر ز هجر یار زاری کردیم

در خلوت خویش بی قراری کردیم

از کوری چشم زاهد کهنه پرست

ما پاکدلان گناه ، آری ! ... کردیم !!

زان روز که عشق گفت غم یک راز است

با خنده خویش راز داری کردیم !

ما را همگان ز شهر خود می رانند

جز خندیدن مگر چه کاری کردیم ؟!

ای عاقل کینه توز ! دیوانه تویی

ما غم خوردیم و بردباری کردیم

در عشق گناه ساده ما این است

ما دشمن را چو دوست یاری کردیم

هرگاه ز چنگ بغض زخمی آمد

ما حنجره را مثل سه تاری کردیم

تا دیده‌مان بر اشتیاق افتاده است

رودی ز نگاه خویش جاری کردیم

از محفل ما اگرچه رفتی « عابد »

ما یاد ز تو گاه گداری کردیم !!

70/6/8




تاریخ : چهارشنبه 92/7/10 | 3:12 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی