من یوسف نیستم ! - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من یوسف نیستم !

به نام خالق هستی

 

 من یوسف نیستم !

از گرگ متنفّرم

از چاه بدم می‌آید !

عهد کرده‌ام با برادرها ... نابرادرها ... به صحرا نروم

اگر تنها عشق بود خیالی نبود امّا ...

مصر پر از زلیخاهایی است که تو را به کمتر از « بخس دراهم » به زندان می فروشند

مخصوصاً اینکه

بر دار خواهی رفت و مرغان هوا حتی استخوانهایت را نیز خواهند جوید !

چه برسد به مغز سرت

من یوسف نیستم !

من طاقت دوریت را ندارم ... پدر !

هنوز نرفته کور شده ام !

پیراهنی هم برای من بفرست

جواب معادله‌ی آدم و  گندم  همیشه به سوی صفر میل می‌کند و منفی بی‌نهایت !

قحطی هم باشد من طاقت نقش یوسف را ندارم

من امین گندمهایتان نیستم آی مردم !

من از گرگها ... از چاه ... از نابرادر ... بیزارم

من یوسف نیستم !
:

عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم

قصد داریم که بی یار به هر جا نرویم

دل ما قافله عشق و وفا بود و نشد

که در این راه پر از دزد به یغما نرویم !! ...

 




تاریخ : سه شنبه 92/12/13 | 1:57 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی