همینطوری تفنّنی ! - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همینطوری تفنّنی !

 

به نام خدا

با سلام

این شعر را جدی نگیرید !

همینطوری تفننی نوشتم !

شاید علت نوشتن این شعر ، دیدن حرکات برخی است که بیش از آنچه باید خود را قبول دارند ( بیشتر هم خانمهای محیط‌های مجازی هستند ) بلا نسبت فرزانگانشان !

خلاصه به عنوان نوشته‌ای طنز بخوانید و لاچیز دیگر !! :

 

http://rozup.ir/up/pardeyekhial/Pictures/k049387815.jpg

بوی پائیز می دهد دستت گرچه طرح بهار داری تو

شک ندارم گلی ولی چه گلی ؟! ... به زبان زخم خار داری تو

آه باشد ! ... قبول ! ... زیبایی ! ... فخر هرچه فروختی کافیست !

یک مغازه  ؟ نه ! ... بلکه یک بازار ... افتخار ... اعتبار داری تو!

می‌شود حدس زد دلت تنگ است ، چیست تقصیر ما نمی دانم !

بگو از جان ما چه می خواهی ؟! ... با دل ما چه کار داری تو ؟!!

بنشینی اگر سر جایت چیزی از آبروت کم نشود

با تمام سپید بختی خود  گله از روزگار داری تو !

رحم کن ای غزال خوش خط و خال به پلنگی چو من که رام تو نیست

خون گرفته تمام چشمت را  ؛ باز عزم شکار داری تو

راضیت می‌کند شبی تا صبح بنشینیم بزیر پنجره‌ات ؟!

خودمانیم ! آشنا ! ... از ما ؛ چه قَدَر انتظار داری تو ؟!

چه خیالی ... چه فکر مسخره ای ؟! ... پیش خود فرض کرده ای شاید 

یک هزار و دویست ... نه سیصد ؛ عاشق و خواستگار داری تو

شمع من باز آفرین بر تو ، رد پایت هنوز هم خیس است ...

شده ای باز جامع اضداد ... بی مزاری ، مزار داری تو !

گفته بودی بمان که می آیم ... کاشتی سبزه زیر پایم ... حیف

اعتقادی بگو که اصلاً هیچ به قرار و مدار داری تو !؟

 

بقیه اش طلبتان !

 




تاریخ : جمعه 94/5/2 | 7:56 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی