اردیبهشت 92 - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چه ربطی به مربوط داره !؟

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با سلام به همه

رفته بودم توی وبلاگ یکی از دوستان

مطلبی در باره محبت مرد به همسرش گذاشته بود ( و گذشتش )

عکسی هم گذاشته بود که بعد از اصلاح ( برداشتن طرف مؤنث ! ) ، برایتان گذاشته ام :

http://s2.picofile.com/file/7748316448/%D8%B9%DA%A9%D8%B3_%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C_.gif

همانطور که می‌بینید در عکس ، مردی دست یکی ( زن ... ) را گرفته و دارد می‌رود .

مطلب در باره مرد و زن ایرانی و مسلمان بود ( گمانم ! ) اگر هم نبود ( که بود ! ) در فضایی که مسلمانان آن را می‌بینند ـ و این همانی می‌کنند ! ـ گذاشته شده بود .

منکه مدتی است در این فکرم مقداری با لبخند و تبسم به نوشته‌ها نگاه کنم ، به ذهنم رسید برایش دو سئوال چند گزینه‌ای در باره ربط این عکس با مطلبش بگذارم . شما با تصور این عکس بطور کامل در ذهن خودتان ، ببینید کدام گزینه را انتخاب می کنید :

سئوال 1- : ربط عکس فوق با متن ( مردی از خطای همسرش گذشت می‌کند و زندگی‌شان به هم نمی‌خورد ) چیست و چرا این عکس برای این متن انتخاب شده ؟ و آیا نمی‌شد یک عکس مربوط امّا با شکل و شمایل مسلمانی برایش انتخاب کرد ؟

1- کلاً عکس در اینترنت و اونترنت بسیار کم بوده و در عصر انقراض « عکس » آنهم از نوع « مربوط »‌ش هستیم !

2- عکسهایی از این دست ، مخاطبان را تا وبلاگ می‌آورند و نگهشان می دارند و کلاً باعث می‌شوند تعداد بازدید از وبلاگ سر به فلک بنهد ( بگذارد ! )

3- کلاً در جامعه اسلامی اگر مردی دست زنی را بگیرد و در انظار عمومی آنهم به این شکل ( البته دوستان ببخشند که قسمت مؤنث را از عکس حذف نموده‌ام خَش آموزی داشت ! ) بیرون بیایند ، این چه توفیری با تفاوت و یا ایضاً فرق دارد ؟! ( چی گفتم ! )

4-گذاشتن عکس عاشقانه دو نفر مسلمان عاشق ( تو بگو کبوتر عاشق ) که دست در دست هم دارند از خودشان « عشق » در می کنند ! البته پشت هم کرده‌اند و نیازی به شطرنجی کردن چهره‌شان نیست ، مخصوصاً به متن هم ربط کامل دارد ؛ نه تنها خیلی خوب است بلکه از اوجب واجبات است ( تا چشم بعضی‌ها درآرد ! )

5- همه چی آرومه و اینها چقد خوشبختن ! ( این بده ؟! )

6- آقا دارن شترو با بار می‌برند ( در بعضی نُسَخ می‌خورند هم آمده ! ) اونوقت برخی گیر دان به چارتا عکس عشقولانه !

7- گیرم فتوای تمام مراجع عظام این باشد که : « نگاه کردن به عکسها و فیلمهایی  که احتمال گناه در نگاه کردن به آنان وجود دارد جایز نیست » خوب این چه ربطی به این عکس دارد ؟! برو ببین توی سایتهای خارجی‌ها چه خبر است ما یه عکس ـ لا اله الّا الله ! ـ گذاشته‌ایم البته برای بار چندم بوده همین !

 سئوال دوم : حالا اینا دارن کجا می‌رن ؟

1- پارکی ، پارتی‌یی ، چیزی !

2- گشت ارشاد داره میاد دارن می‌رن جا بخورند ( دیرشون شده عجله دارن ، الاغ خوب و نازنین ، سر در هوا سم بر زمین ! ... ببخشید حواسم پرت شد ! )

3- بابای دختره نباید متوجه بشه ! ... هیس ! ... این سئواله رو حذف کنید !

4- می‌رن قلیون سرا ، روز تولد دختره‌س ، شایدم پسره ! ، شایدم دوست دختره ، شایدم ... خلاصه تولد یکی هست دیگه ، چه فرقی با تفاوت داره !

5- می‌رن هر خاکی تو سرشون بریزن ، ربطی به متن هم نداشته باشه ( مگه چیه ) چه ربطی به من و شما داره ؟!

6- دارن می‌رن دانشگاه ( از جنس آزادش ! )

7- می‌رن خونشون ، شاید هم خونتون ! ... شاید هم اتاق تمساح‌ها !!

...

حالا جدی :

جمعه است ، برای فرج امام زمان ( عجّل الله فرجه ) که از دیدن اینهمه مقابله عملی ما با خودش یقیناً محزون است و آمرزش اموات صلوات .

اللهمّ صلّ علی محمدٍ و آلِ محمد و عجّل فرجهم

 




تاریخ : جمعه 92/2/13 | 12:35 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

ربط با « ربط »

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با سلام به همه

رفته بودم توی وبلاگ یکی از دوستان

مطلبی در باره محبت مرد به همسرش گذاشته بود

عکسی هم گذاشته بود که بعد از اصلاح ، برایتان گذاشته ام :

 

http://s2.picofile.com/file/7748316448/%D8%B9%DA%A9%D8%B3_%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C_.gif

همانطور که می‌بینید در عکس ، مردی دست یکی ( زن ... ) را گرفته و دارد می‌رود .

مطلب در باره مرد و زن ایرانی و مسلمان بود ( گمانم ! )

به ذهنم رسید برایش دو سئوال چند گزینه‌ای در باره ربط این عکس با مطلبش بگذارم . شما با تصور این عکس بطور کامل در ذهن خودتان ، ببینید کدام گزینه را انتخاب می کنید :

سئوال 1- : ربط عکس فوق با متن ( مردی از خطای همسرش گذشت می‌کند و زندگی‌شان به هم نمی‌خورد ) چیست و چرا این عکس برای این متن انتخاب شده ؟

1- کلاً عکس در اینترنت و اونترنت بسیار کم بوده و در عصر انقراض « عکس » آنهم از نوع « مربوط »‌ش هستیم !

2- عکسهایی از این دست ، مخاطبان را تا وبلاگ می‌آورند و نگهشان می دارند و کلاً باعث می‌شوند تعداد بازدید از وبلاگ سر به فلک بنهد ( بگذارد ! )

3- کلاً در جامعه اسلامی اگر مردی دست زنی را بگیرد و در انظار عمومی آنهم به این شکل ( البته دوستان ببخشند که قسمت مؤنث را از عکس حذف نموده‌ام خَش آموزی داشت ! ) بیرون بیایند ، این چه توفیری با تفاوت و یا ایضاً فرق دارد ؟! ( چی گفتم ! )

4-گذاشتن عکس عاشقانه دو نفر مسلمان عاشق ( تو بگو کبوتر عاشق ) که دست در دست هم دارند از خودشان « عشق » در می کنند ! البته پشت هم کرده‌اند و نیازی به شطرنجی کردن چهره‌شان نیست ، مخصوصاً به متن هم ربط کامل دارد ؛ نه تنها خیلی خوب است بلکه از اوجب واجبات است ( تا چشم بعضی‌ها درآرد ! )

5- همه چی آرومه و اینها چقد خوشبختن ! ( این بده ؟! )

6- آقا دارن شترو با بار می‌برند ( در بعضی نُسَخ می‌خورند هم آمده ! ) اونوقت برخی گیر دان به چارتا عکس عشقولانه !

7- گیرم فتوای تمام مراجع عظام این باشد که : « نگاه کردن به عکسها و فیلمهایی  که احتمال گناه در نگاه کردن به آنان وجود دارد جایز نیست » خوب این چه ربطی به این عکس دارد ؟! برو ببین توی سایتهای خارجی‌ها چه خبر است ما یه عکس ـ لا اله الّا الله ! ـ گذاشته‌ایم البته برای بار چندم بوده همین !

 سئوال دوم : حالا اینا دارن کجا می‌رن ؟

1- پارکی ، پارتی‌یی ، چیزی !

2- گشت ارشاد داره میاد دارن می‌رن جا بخورند ( دیرشون شده عجله دارن ، الاغ خوب و نازنین ، سر در هوا سم بر زمین ! ... ببخشید حواسم پرت شد ! )

3- بابای دختره نباید متوجه بشه ! ... هیس ! ... این سئواله رو حذف کنید !

4- می‌رن قلیون سرا ، روز تولد دختره‌س ، شایدم پسره ! ، شایدم دوست دختره ، شایدم ... خلاصه تولد یکی هست دیگه ، چه فرقی با تفاوت داره !

5- می‌رن هر خاکی تو سرشون بریزن ، ربطی به متن هم نداشته باشه ( مگه چیه ) چه ربطی به من و شما داره ؟!

6- دارن می‌رن دانشگاه ( از جنس آزادش ! )

7- می‌رن خونشون ، شاید هم خونتون ! ... شاید هم اتاق تمساح‌ها !!

...

حالا جدی :

شب جمعه است ، برای آمرزش اموات صلوات .

اللهمّ صلّ علی محمدٍ و آلِ محمد و عجّل فرجهم

 

به هم عشق می‌ورزند و ... ( التماس دعا )




تاریخ : پنج شنبه 92/2/12 | 11:45 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

به مامانم میگم ! (طنز )

به نام خدا

سلام

( داستانک )

 

http://uld.parsiblog.com/Files/175e346f0a91d91c2f80b322c352d932.jpg

ـ خانم بزرگوار! ... ببخشید یک سئوال می‌توانم از شما بپرسم ... شما در وضو چقدر از صورتتان را می‌شویید؟!

ـ منظور؟!

ـ می‌خواستم جسارتاً اگر ناراحت نمی‌شوید عرض کنم بناگوش و زیر گردن و حلق و گلو و مری و ... را که نمی‌شویید،می‌شویید؟!

ـ نع! ... چه حرفا !!

ـ باز جسارتاً عرض می‌کنم ـ البته می‌بخشید ـ زن فقط می‌تواند قرص صورت ، اندازه‌ای که در وضو شسته می‌شود را در معرض دید نامحرم قرار دهد .

ـ بععععله ؟! ... برو ببینم دیوانه‌ی امّل !! ... حالا واسه من آدم شده !!

..................................................
شوخی جدی ! ( از این به بعد ادخال سروری است در قلب مؤمن ان شاء الله )

ببخشید ! اینجوری خوبه ؟!

.

بذار من بگم ؛ ام م م م !

.

نع ! ... نُچ ... خوب نیس !

.

اِ ... اینطوری خوب نیس ؟! ... آخه بهم میاد !!

.

هه هه هه ! ... بهت میاد ؟! ... کجا بهت میاد !؟

.

منو مسخره می‌کنی ؟! ... الآن می‌رم به مامانم می گم !

.

نه بابا ! ... به مامانش می‌گه ! ... بگه چیکا کنیم ؟1

.

به مامانش بگه با من طرفه !!

.

ببینیم دعواشون به کجا می‌رسه ؟!

.

یه هوک چپ بزن زیر دماغش بادمجون در بیاد !!

.

.

الو آقای 110 اینجا چیز شده ... دعبا ! ... بدویین بیاین به آدرس اینجا !

.

چ چ چ چ ... سب زخم دارین ! ( چشم ! ) الآن میام !

.

و آخر داستان :

بچه‌ها ! ... دختره رو داغونش کردم ! ... یه صورت زدم توی چکش ! ... یه دماغ زدم توی مشتش ! ... از همه اینها گذشته یه چیز ... ! چیز زدم توی اردنگیش !! ... داغونش کردم ! ...  آها ! ما اینیم !!




تاریخ : پنج شنبه 92/2/12 | 8:49 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

عصمت در نگاه

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با سلام به همه و تبریک مجدد روز مادر و میلاد خجسته حضرت زهرا ( سلام الله علیها )

گاهی من و تو هم به « عصمت » می رسیم و خبر هم حتّی نداریم

مثلاً همین من !

اگر اینجا یک حوض عرق باشد ، من نه تنها یک قطره هم از آن نمی‌خورم بلکه فکر خوردنش هم به مخیله‌ام خطور نمی‌کند .

این یعنی عصمت !

اگر یک کامیون مواد مخدر به دستم بدهند نه تنها به هیچ وجه ( به اندازه نیم گرم از آن را هم ) نمی‌کشم بلکه فکر کشیدنش را هم نمی کنم ... ( درست مثل شما ) ( چون از عواقبش خبر دارم ) معنای « عصمت » در عمل یعنی این!

ما در برخی چیزها راحت به عصمت رسیده‌ایم

باز مثلاً خانمها !

تو بگو « سوسک » عصمتشان وادارشان می کند هفت لنگه کفش ( احتیاطاَ ) دور و برشان جمع کنند و بالای لوستر به مدت 7 ساعت هم که شده تلوتلو بخورند ؛ از آنان بخواهی یکبار ، فقط یکبار این کلمه را ببرند محال ممکن است ، این بزرگواران در بردن کلمه‌ی « سوکــــ ... ببخشید نمی گویم ( سُک سُک ... خوب است ؟! ) » به عصمت رسیده‌اند ( نه تنها به آن دست نمی‌زنند بلکه فکر دست زدن به آن برایشان هلاکت آور است )

 

شرمنده ! از گذاشتن تصویر سوســـ .. معذورم !

حالا !

عزیزان چشم چران که از همینجا به آنان سلام و وقت بخیر عرض می کنم ! توجه بفرمایند :

عصمت در این فعل چندش آور ( چشم چرانی ) این است که اگر یک گله گوســـ ... چیز ببخشید چند نفر شتـــ ... ببخشید ! ... چیز ! ... معذرت می‌خواهم ! ... چند تا خانم بزک کرده از کنارتان بگذرند نه تنها به آنان نگاه نکنید بلکه فکر نگاه کردن به آنان نیز از ذهنتان نگذرد ... این می‌شود « عصمت در نگاه کردن » 

مثل عصمت در عرق‌خواری و عصمت در « سوســ ... ( اسمش‌را نبر ! ) این هم از شما برمی‌آید ، به شرطی که به عواقب و بدبختیهایش خوب بیندیشند و باور کنید .

« عصمت » خلوت و جلوت ( آشکار ) ندارد یادتان باشد !

بویی از فضل نبرده‌اند آنانکه ... چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند !

اگرچه نماز بخوانند و حجاب را رعایت کنند .

پیامبران عزیز در همه گناه ها و خطاها معصوم بودند ( چون عواقب همه گناهان و خطاها را عملاً می‌دانستند ) بیایید ما تعداد کارهایی که در آنها باید « عصمت » داشته باشیم را بیشتر کنیم

اللهمّ طهّر قلبی مِنَ النّفاق و عملی مِنَ الشّرک  ... و عینی مِن الخیانه ...  

یا حق




تاریخ : چهارشنبه 92/2/11 | 6:32 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

مادر ... چه خوشبختم !

بسم الله الرّحمن الرّحیم و به نستعین

با سلام به همه

این شعر ساده را بیش از 21 سال پیش نوشته‌ام . با آنکه زبان شعریش شاید تازه نباشد ( اشکالاتی هم داشته باشد ) چون حرف دلم بود تغیییرش ندادم :

ضمن تبریک میلاد خجسته امّ الائمه زهرای مرضیه حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) به همه

هدیه به همه مادران فداکار این مرز و بوم :

 

من در آغوش میله‌های قفس / مرغکی زارم و چه خوشبختم

و بر این خاک تیره تا به ابد / مادری دارم و چه خوشبختم

مادرم خوب ، مادرم تنها / مادرم خسته ، مادرم خسته

او دخیل نگاه‌هایش را / به ضریح دو چشم من بسته

مادرم نور ، مادرم لبخند / مادرم ساده ، مادرم ساده

« درس » را مادرم به من گفته / « عشق » را مادرم به من داده

مادرم شعر ! مادرم شاعر / مادرم زخمه مادرم زخمی

من نمی‌دانم او چه می‌خواهد / از من بی محبت اخمی !

مادرم رنجدیده و بی کس / مادرم سربزیر و سخت و صبور

مادرم « عشق » مادرم « عاشق » / مادرم دار ، مادرم منصور !

بر کویری‌ترین دقایق من / مادرم ابر ، مادرم سایه !

در درخشانترین کتاب امید / مادرم سوره ... مادرم آیه !

بارها چادر نمازش را / با تمام وجود بوئیدم

 




تاریخ : سه شنبه 92/2/10 | 3:34 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

ما هم اینیم !

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با سلام به همه

« معلّم » هنرمند است و هنرمند است کسی که لباس معلمان را پوشیده !

این از آن حرفهایی بود که از مثل منی بعید بود نازل شود !

فکر می کنم باید در باره آن ( همچین ! ) یک فصل صحبت کنم ! 

شرمنده ام این را عرض می‌کنم : بیت معروف « دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر / کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست » در باره « معلّم » گفته شده !

به قول احمد عزیزیِ عزیز ! : « خداوند در جنوب شهر هم یافت آباد می‌شود » امّا گمانم « معلم » حتی در جنوب شهر هم یافت آباد ، نازی آباد ، فرحناز ! ( و ... ) هم نشود ! بلا نسبت معلم‌هایی که فرحناز ! ... چیز ... ببخشید ! یافت آباد می‌شوند !

امّا برسیم به جمله وحی گونه‌ای که امروز از ذهن من پرید بیرون :

« معلّم » هنرمند است و هنرمند است کسی که لباس معلمان را پوشیده !

در قسمت اول آن یعنی : « معلّم » هنرمند است » که با هم ، هم عقیده‌ هستیم ، نیستیم !؟ ... دِ هستیم دیگه ! ... وگرنه اگر معلّمی هنر نبود و « شغل » بود که الآن من با دانش‌آموزهای 15 سال پیشم که نباید رابطه داشته باشم ! ... پرتقال فروشه پرتقالشو می‌فروشه می‌ره خونه‌ش ! دیگه چه فرقی برایش با تفاوت داره که کی پرتقالش رو خریده و کجا خورده ! . امّا من ... « معلّم » هستم برام فرق داره ! پس ...

حالا برسیم به بخش دوم وحی مُنزَل برمن !

هنرمند است کسی که لباس معلمان را پوشیده ! 

ظاهراً در زمان حیات و زعامت حضرت آیت الله بروجردی، شخصی در محضر ایشان گفته بود فلان طلبه دزدی کرده ، ایشان فرمودند: « طلبه دزدی نمی کنه ، بلکه شخص دزدی ، لباس طلبگی پوشیده ! »

 

 

آنکسی که کسوت معلّمی پوشیده ولی به « باجه » چشم دوخته و دردش درد اقتصادیه واقعاً هنرمنده چون هم معلّم نیست و هم ، همه اونو معلّم می‌دونن !

بابا تو دیگه کی هستی ! عجب فیلمی بازی می‌کنی ؟! ... ای هنرمند ! ... ای اِنِد کی بود کی بود من نبودم !!

ایضاً یک ضرب المثل چینیه که می‌فرماید : اگر فقط چکش داشته باشی همه چیز را به شکل میخ می‌بینی !

و فکر می کنم این نوع معلمها ( که روم به طرف دیوار این روزها دارد بر تعدادشان افزوده می‌شه ) به دانشآموزانشان را شبیه مثلاً قبض آب می‌بینند و سیخ کباب و ...

آخرین کلام :

من سعی می‌کنم اینگونه نباشم . من به قول مولی امیر المؤمنین علی ( علیه السلام ) در فرمایشی که به محمد ابن حنفیه فرمود : دندانهایم را به هم میفشارم ؛ جمجمه‌ام را به خدا می‌سپارم  و به انتهای لشکر چشم می‌دوزم ...

ادعای بزرگیه ؛ نه ؟!

چه کنیم ما هم اینیم !

 




تاریخ : دوشنبه 92/2/9 | 4:7 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

! می توانی بپرسی

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با سلام به همه

 

این قسمتی از شعری است که در هنگام دانشجویی در تربیت معلّم سروده ام

من پُرم از وفا ، می‌توانی بپرسی !

حال و روز مرا می‌توانی بپرسی !

من پر از پاسخم ای گل ناز ، از من

می‌توانی که تا می‌توانی بپرسی !

خدا را شکر می‌کنم که مرا « معلّم » قرار داد .

امروز بچه‌ها توی کلاس از هرچه دلشان می‌خواست پرسیدند .

من از یک طرف خیلی خوشحال بودم که جوابهایم مورد توجه قرار گرفته اند و بچه‌ها را راضی می‌کند

از طرف دیگر غمم گرفت : چقدر شبهه ، چقدر انکار ، چقدر ... آنهم در بچه های راهنمایی !

امروز با اعماق قلبم فهمیدم که ما چقدر کم کاری کرده ایم . آنقدر سکوت کردیم آنقدر پشت گوش انداختیم که دشمن تا زیر پنجره اتاق خواب بچه هایمان را اتوبان چهار بانده زده است . یکی جایی گفته بود : « پدر ، مادر ! ما متهمیم ! » ( خدایش رحمت کناد ) حالا من می گویم : پدر ! مادر ! معلمها ! دوستان ! کاربرها ! آقای ایکس ! آقای ایگرگ ! ... ما متهمیم ! خدا هم دادش در آمده : « وقفوهم اِنّهم مسئولون » ( نگهشان دارید باید جواب پس بدهند که چه کردند !! )

امّا من تصمیمم را گرفته‌ام . تا توان دارم فریاد خواهم زد . بچه‌هایم ( دانش‌آموزانم ) وفا را در من خواهند دید . خدایا من قول می دهم که تلاشم را آنگونه که باید مبذول دارم به شرطی که تو تنهایم نگذاری همانگونه که تا اکنون تنهایم نگذاشته‌ای .

ای رفیق مهربان و فریاد رس فریاد خواهان

این همه برخی دیگر از ابیات شعر بالا :

من پُرم از وفا ، می‌توانی بپرسی !

حال و روز مرا می‌توانی بپرسی !

من پر از پاسخم ای گل ناز ، از من

می‌توانی که تا می‌توانی بپرسی !

گر به طوفان چشم من ایمان نداری

از خود ناخدا می توانی بپرسی !

پرسش از یک معلّم خجالت ندارد

منکه گفتم ... چرا ! ... می توانی بپرسی

گاه عشقش به من هم چو « عابد »

می کند اعتنا ... می‌توانی بپرسی !! (1)

 

1- تخلص شعری حقیر ، « عابد » است .

 




تاریخ : یکشنبه 92/2/8 | 7:12 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

کوچکترین بزرگ !

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با سلام

http://s4.picofile.com/file/7741902468/%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D9%86%D8%AF%D9%87_%D8%AF%DB%8C%D8%AC%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84.gif

قلب کوچکترین « بزرگ » دنیاست !

تنها گیرنده‌ای که پالسهایی متفاوت از ماورای خود را می‌گیرد .

ماهواره‌های زیادی دور و برش در حال چرخیدن هستند :

: ... اذا مسّهُم طائفٌ مِنَ الشّیطانِ ... ( سوره اعراف آیه 201 )

( « طائف » یعنی طواف کننده ، چرخنده ) طواف کننده‌هایی از جنس

شیطان دور و بر زمین « دل » در حال چرخیدن و فرستادن پالس هستند !

 از طرف دیگر زمین دل ( مؤمن ) پر است از ملائکه که : اِنّ الّذین قالوا

ربّنا الله ثمّ استقاموا تتنزّلُ علیهم الملائکه ... ( سوره فصّلت ـ آیه 20 )

خیلی جالب است مؤمن ملائکه را نقداً در خود دارد ولی شیطانها از دور

برایش پیغام پسغام می‌فرستند !

امّا شک نیست که مومن همیشه در معرض تهاجم این دشمن که خدا او

را « آشکار » نامیده هست . ( انّه لکُم عدوّ میین )

اصلاً شیاطین برای مؤمن برنامه ریزی می‌کنند وگرنه بقیه که بدون

برنامه ریزی شیطان به دنبالش هستند و نیاز به وقت گذاری ندارند !

پس مؤمنان برای « نگرانی » و « آماده برای دفع شدن » ارجح هستند !

منتها و چه منتهایی !

1- آسمان دلت را به خدا بسپار آن را به شهابهایی زینت خواهد داد که

« رجوماً للشّیاطین » خواهند بود ( ما خودمان را به خودمان سپرده‌ایم و

خودمان را مؤثر در امور خودمان می‌دانیم ... « من » پول به دست می‌آورم

... « من » باید مشکلم را حل کنم ... « من » ... « من » ... )

2- در لای هر کاری که پیش می‌آید یک برگه دورنگه است که باید

طرف سبزش را نگه‌داریم و طرف قرمز را پاره کنیم و بیندازیمش دور .

قسمت سبز دعوتنامه خدا و قسمت قرمز دعوتنامه  شیطان است

( « کار  » برای خدا باید باشد ، هرکاری )

http://s4.picofile.com/file/7741901933/%D8%AF%D8%B9%D9%88%D8%AA%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87.gif

3- باید احساس « درد » ، « نیاز » و « فقر » به خدا داشت . ( ... انتم الفقراء

الی الله و الله هو الغنیّ الحمید )

به قول حافظ :

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک

چو در د در تو نبیند دوا که را بکند !

4- صبر و استقامت و کار با خود ( در ذهن خود دم به دم یادمان بیاوریم

که کسی نیستیم و هرچه هست از اوست و اگر او نخواهد اتّفاقی نمی‌افتد

و بدون خواست او آب از آب تکان نمی‌خود و باور این قضیه )

5- « گناه نکردن » بستن راه نفوذ شیطان در دل است پس تا می‌توانیم گناه نکنیم .

 و آخرُ دَعَوانا ان الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین




تاریخ : شنبه 92/2/7 | 7:55 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

یابن احمد ... !

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم  

سلام

http://s4.picofile.com/file/7740475913/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C_%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%88%D8%AF_%D8%8C_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86.jpg

آقا سلام

آقای خوب من !

آقا من فکر می کردم تو نیستی ، امّا من نیستم، تو هستی !

امروز صبح خواندم « اللّهمّ لکَ الحمدُ علی ما جری به قضائُکَ فی اولیائک »

( خدایا تو را سپاس به خاطر آنچه گذشت با خواست تو بر دوستانت)

این جمله مرا به فکر واداشت .

آه ! ... خدا خواسته تو در پس پردة غیبت باشی !

گمانم منتظرانت تو را از « اولیاء خدا » نمی‌دانند !

چون کسی خدا را سپاس نمی‌گوید به خاطر ظاهر نبودنت ، و آنچه

خدا برایت خواسته !

همه گله دارند که « کجایی » و « بیا » ...

برخی هم مدعی هستند به آنها سری نمی‌زنی : « به خوبا سر می‌زنی

مگه بدا دل ندارن » !!!  غافل از اینکه اگر تو سری به ما نمی‌زدی

حتّی اسمت را هم از یاد برده بودیم !

گاهی حتی‌محجوب می‌شویم از اینکه تو را کنار خود ببینیم ! و بفهمیم

و حضورت را حس کنیم

اینهایش ! شما اینجا هستید ، آنجا هستید ! ... دیدید !

ببخشید آقا ! شما خودتان که می‌بینید ما کوریم ما نمی‌بینیم !

آقا بغضم را فرو می‌خورم و چشمهایم خیس می‌شوند ، پلکم

سنگینی می‌کند در ابرهایی که آنها را فرا گرفته‌اند ... چرا من هم ؟! ... من هم نمی‌بینمت !

یعنی می‌شود ؟! ... آیا ای فرزند احمد ( صلّی الله علیه و آله ) راهی

هست که بتوان به لقاء تو رسید ؟!

یعنی می‌فرمایید همة پلها را خراب کرده‌ام ؟! ... وای برمن !

امّا :

مگر می‌شود من در آتش بسوزم

تو امّا برای تماشا نیایی ؟!

دروغ است این برنمی‌آید از تو

بیایی و تا کلبة ما نیایی

 آقا !

در خواست « برگرد » برای « دیگران » است ، برای اغیار است !

آقا شما که نرفته‌اید که برگردید!

اینهایش!

همینجا منتظرید!

OK را باید بگیرید و « بنمایید » خود را!

گاهی من دلم می شکند چرا ماها اینقدر شما را « دور » از خود احساس

می کنیم . ( انّهم یرونه بعیداً و نراه قریباً )

 

بگو خواهی آمد که امکان ندارد

بگویی که می‌آیم امّا نیایی !

راستی !

آقا هنوز پهلویتان درد می کند

می‌دانم ! این مصیبت از داغ مادر است!

و آخرُ دَعَوانا ان الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین

 




تاریخ : جمعه 92/2/6 | 8:45 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

نظر تو ، نظر خدا !

 بسم الله النّور الذی هو مدبّرُ الامور
سلام

http://uld.parsiblog.com/Files/ad1f40262167ed9c1870ebe02c1c150d.jpg


من هر روز ـ تقریباً ـ از نوشته‌های خودم و دیدن بازخوردش ، درسی تازه می‌گیرم و خدا را شاکرم که توفیق قلم زدن در فضای مجازی را به من عطا فرمود ( گفته باشم ! )

یک نفر در یک اتاق آن طرف این سیم میم ها نشسته و با کسانی که اصلاً تا الآن آنان را از نزدیک ندیده و ( مثلاً ) نمی‌داند آنان از چه نوع غذایی خوششان می‌آید ، طرز راه رفتنشان چگونه است و لحن گفتارشان چط.ری ، ارتباط برقرار می‌کند ؛ از برخی خوشش می‌آید و از بعضی احساس ( خدای نکرده ) نفرت به او دست می‌دهد .

حالا بعد از این مقدمه طولانی :

تا حال شده از خودتان بپرسیید : من چه کار به کار مردم دارم ؟! ... سرم توی لاک خودم است ...

شده ... نشده ؟!

سئوال را طور دیگری مطرح می‌کنم  :

تا حالا شده جدی جدی و با دقت وقتی موردی پیش می‌آید که احساس می کنید یک جورهایی خدا نظر دیگری غیر از نظر شما دارد به خودت بگویی  « چه کار به حرف خدا دارم؟! »
شما در باره برخی چیزها نظرهایی دارید ،امّا آیا « امکان » ... آری « امکان » خطا در نظرت وجود دارد؟! ( فکر کردن به این امکان خیلی مهم است )
آنوقت آیا به نفستان نگاه کرده‌اید و متوجه شده‌اید ( و این سئوال را از خود کرده‌اید که ) : آیا دوست دارید نظر خدا را در همان موضوع بدانید ؟

اگر جوابتان « منفی » بود . بدانید نظر خدا هم در مورد شما و نظرتان منفی است ! شما پیش او « منفی » هستید !

اگر جوابتان مثبت بود و دوست داشتید بدانید نظر خدا چیست ؛ دو حالت پیش می‌آید ، یا بعد از دانستن نظر خدا ، به آن توجهی نمی‌کنید و با آن مخالفت می‌ورزید شما بنده شیطان شده‌اید ! ( شمای نوعی ! نه شما )

به همین راحتی !

خدا در قرآن می‌فرماید : الم اعْهَد الیکم یا بنی آدم ان لاتعبدوا الشیطان اِنّه لکُم عدوٌ مبین ... ( سوره یس )

البته مراتب بسیار زیاد است .

اگر بعد از دانستن نظر خدا ، دیدید به آن معتقدید و یا نظر خدا را بر نظر خود ترجیح دادید بندة خدا هستید

و ان اعبدونی هذا صراطٌ مستقیم ( ادامه آیه )

بندگی خدا در طول روز یعنی هر لحظه ، هر ثانیه ... فکر کنیم که نظر خدا الآن چیست !؟ ... و نظر او را بر نظر خود ترجیح دهیم

فهذا نِعمُ الحال

اللهمّ ارزقنا

و آخرُ دَعَوانا ان الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین




تاریخ : پنج شنبه 92/2/5 | 11:37 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی