دی 93 - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تو را جان زهرا علی

بسم الله الرّحمن الرّحیم

http://www.seratnews.ir/files/fa/news/1392/5/8/62517_432.jpg

این چند بیت اگرچه ناقص و دست و پا شکسته است ولی به عشق امیرالمومنین ( علیه السلام ) سروده شده :

تو ای مرد تنهای تنها علی !

مسیحا تر از هر مسیحا علی !

جهان کوه و من چشمه‌ای کوچکم

که دارد به سر شوق دریا علی!

من و ترک عشق تو ؟! ... هیهات ! ... نه !

دروغ است ! ... حاشا و کلّا علی !

اگر رخصت عرض حاجت دهی

تو را از تو دارم تمنّا علی !

چنان خاک بر پایت افتاده‌ایم

بگیری مگر دست ما را علی !

زیاد است لطف تو ... ما را ز یاد

مبر ـ لطف کن ـ جان زهرا ، علی!

 




تاریخ : دوشنبه 93/10/15 | 8:36 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

داستان لاشخورها ...

به نام خدا

 زمستان است

لاشخورها به امید بهار

در شوره زارها استخوان می کارند

ابرها

سردشان است

به هم فشرده‌اند

دستهایشان زیر بغل کِرِخ زده است

امّا بزور هم شده لبخند می زنند

در این صحرا

مسافرانی گم شده اند

آب کجاست ؟

سرها را که بالا بگیری

جز تعدادی لاشخور نخواهی دید

لاشخورهایی که

مسافران را

استخوانهای پیچیده در گوشت می بینند

و دوست دارند

مرگ دهان باز کند و آنها هرچه زودتر به استخوانهایشان برسند !

این صحرا هیچگاه تنها نیست

خارو خاشاکی که با پای طوفان

کویرهای مجاور را درنوردیده‌اند

در قلب این صحرا اطراق می کنند

انگار

در سایه ساری گریزان

زخم عمیق و موهومی از یک گنج چشمک می زند
و ...

بانوی آفتاب ... بانوی آب

شولایی از ابر

قامت زلالش را پوشانده

اینجا چشمها هرزه اند

چشم باد

چشم خار

چشم مسافران

و چشم لاشخورها ...

مخصوصاً لاشخورها که موهایشان .. آبروهایشان ریخته ...

 




تاریخ : سه شنبه 93/10/9 | 11:3 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

قصه قارقار !!

به نام خدا

http://s5.picofile.com/file/8159070350/Reza_10_300x213.jpg

من آن کلاغ آخر قصه‌ای هستم که با « یکی بود یکی نبود » شروع می‌شود

من

هیچگاه راه خانه‌ام را پیدا نمی کنم

مردم فکر می کنند کبوترم

از بس می نشینم

و به پنجره فولاد خیره می‌شوم

قصه من به سر نمی رسد

همانگونه که غصه‌ام !

شاعرها همه کبوتر بازند !

کسی « کلاغ پر » بازی نمی کند !

گنجشکها هم که دو مثقال گوشت ندارند تا تیری حرامشان کنی !

من

نقش کلاغ را خوب بازی می کنم !

امّا می ترسم

قارقار کنم

اینجا

کسی اعصاب ندارد

سنگ مفت است و کلاغ هم بی ارزش

تنها تو هستی که اهوها داستان مهربانیت را در بوق و کرنا کرده اند

این را نقاره زنهای حرم می گویند

و تو ابائی نداری از اینکه سگها

این نجس العینها را هم بنوازی

آب که هست !

می شود دستها را شست و جور دیگر دید

آنگونه که تو می نگری

بگذار دستت را ببوسم و ببویمت

حاجت بزرگی نیست علی بن موسی الرّضا المرتضی

و من می دانم که تو می دانی که حاجتم بزرگ نیست

قار قار !!




تاریخ : سه شنبه 93/10/2 | 2:14 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

پشت کمان زینب !

بسم ربّ الحسین

شرح بیتی از حافظ :
دانلود عکس حضرت زینب (س) 12 پوستر زیبا

قد خمیدة ما سهلت نماید امّا

بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد (1)

 این بیت حافظ می‎تواند اشاره‏ای به حماسه‎ای باشد که حضرت زینب ( سلام الله علیها ) با قد خمیدة از فراق عزیزانش در معیت امام زمان خویش ، حضرت امام سجاد ( علیه السلام ) آفرید .

یزید ملعون ( و دار و دستة جنایتکارش)  مست از غرورِ پیروزی ظاهری، فکر می‎کرد با کشتن امام حسین ( علیه السلام )  کار تمام شده ؛ به دستور او ، کاروان اسیران کربلا ـ یعنی تعدادی زن و بچه ( و تنها یک مرد ) ـ را با سرافرازی در کوچه و بازارِ شهرهای مسلمین ، گرداندند و به مقر حکمت آوردند ؛ تا توانستند بر آنان سخت گرفتند ، طعنه زدند و تازیانه .

یزید ( لعنت خدا بر او باد ) در بزم شرابش شعرهای آنچنانی خواند ؛ اشعاری بدین مضمون : « ای کاش پدران من که در جنگ بدر کشته شدند ، اینک فریاد قبیلة خزرج را در جنگ احد از تیزی نیزه و برش شمشیر شاهد بودند . آنگاه هلهله و شادی پرداخته و به من می‎گفتند : دست مریزاد ای یزید ! ما امروز بزرگان این قوم را کشتیم و انتقام روز بدر را گرفتیم . بنی هاشم به نام دین با سلطنت بازی کردند و گرنه نه خبری از غیب آمده و نه وحیی نازل شده است . اگر من از فرزندان احمد انتقام نگیرم از نسل خندف نخواهم بود . »  غافل از اینکه این قافلة جامانده از کربلا، درس آموختگان مکتب حسینند ؛ مخصوصاً شیر زنی مانند حضرت زینب ( سلام الله علیها ) که با خطابه های آتشین خویش طومار حکومت یزیدیان را در هم می‎پیچد . و با قدی خمیده امّا سری بالا به دیدار تن بی سر برادر شتافت

این بیت می خواهد بگوید : شاید باور نکنید امّا ما ، با همین قد خمیده توانایی انجام وظیفه را داریم و به سرمنزل مقصود می‌رسیم ... و رسیدند ... آنگونه که چشم دشمن نابکار کور گردید و شد آنچه شد .

 

پانوشتها :

1- غزل 154 ، بیت 3

2- علامه سید محسن عاملی ـ امام حسن و امام حسین « علیهما السلام » ، صفحة 269

 




تاریخ : شنبه 93/9/22 | 3:22 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

سیمای سیما

 

به نام خدا

جناب آقای سیما !!

سلام

تازگی چیزهایی در شما مشاهده می شود که نگو و نپرس :

از جمله :

یکی از عزیزان در مورد نوشته قبلیم ( داستان غیرت ) برایم نظر نوشته که : « صدا و سیما عامل اصلی گسترش بی بندوباری است » . الحق و الانصاف پر بیراهه نگفته !!

مثلاً در یکی از برنامه های پر بیننده یک نفر آدم را می آورند و راست راست ( جلوی چشم جماعت نسوان و رجال !) از تعدد زوجات ( آنهم به خاطر ارضاع آمال و آرزوها ) بی پرده صحبت می کنند ( کویت است ؟! )

بر روی صندلی داغشان آقای معتضد را می نشانند و اصل وجود ما را حبّ به وطن و عشق به آب و خاک تبلیغ می فرمایند ( البته مجری محترمه ... ببخشید محترم جناب آقای مدرس هم با یاد و کوپال اینگلو عربی !! ( ریش شبیه ولیعهد عربستان گیسوان رها شده در باد شبیه خوانندگان پاپ و یا نمی دانم چیِ غرب ) افاضه می فرمایند و معلومات به رخ می کشند !!

در 40 دقیقه بدون قضاوت در خصوص شغل شریف برخی از خانمهای چیز ...( ببخشید روم به دیوار روسپی ) و علل و عوامل و ... آن به بحث و گفتگوی چهره به چهره می پردازند ( البته قبلاً زیر نویس می کنند که این برنامه برای سنین کمتر از 16 سال توصیه نمی شود ـ حالا اگر این سنین هم نگاه کردند ... مگر تقی به توقی می خورد !! )

 

شاهدانه خانم هم که ادا و طوارشان مخصوص خردسالان است ( البته باید زیر نویس بشود نگاه کردن این برنامه برای بلاتر از 10 سال توصیه نمی شود ـ آدمی است دیگر شاید آب از لب و لوچه برخی سرازیر شود !! )

ساختمان پزشکان هم که نورٌ علی نور است . هرچی معضل و مشکل و الخ است دارد حل می کند ( رابطه نامشروع ، عشق و عاشقی با یک نگاه ( یک دل نه صد دل ... ) و فحش و مسخره بازی و ... هم چاشنیش می شود که اِندِ فرهنگ ایرانی است !!

و ...

راستی به کجا می رویم ؟!!

اما یک حرف جدی :

اشاعه فحشاء و منکر ـ حالا با هر اسمی ـ حرام نیست ؟ آیا فقط برنامه سازان چوب شرعی و قیامتیش را خواهند خورد یا مسئولین ـ در رده های مختلف ـ هم گناهکارند ؟ آقای ضرغامی چطور ؟! والله العالم

حد اقل در باره برنامه « 40 دقیقه بدون قضاوت » باید گفت : اگر از هر کدام از مراجع تقلید و مطلعین از مبانی شرعی درخصوص اقرار به جرائم منافی عفت نزد قاضی یا افراد معمولی مخفیانه یا در تلویزیون جمهوری اسلامی ! سؤال کنی، بدون شک پاسخ ، حرمت این عمل است و آنکه این کار را کرده  در اشاعه و ترویج « گناه » همکاری نموده و مستحق تعزیر شرعی می باشد .

باقی بقایتان

 




تاریخ : چهارشنبه 90/4/22 | 3:16 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

داستان غیرت بعضیها

این داستان کوتاه از خودم نیست امّا چون خوشم آمده می گذارم بخوانید و لذتش را ببرید

  ( قابل توجه آقایانی که خانمهایشان بعضی چیزها را رعایت نمی کنند )

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت :

ببخشید آقا ! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت ، یقه جوان را گرفت و با عصبانیت، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد

مرتیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری... خجالت نمی کشی؟ ...

جوان ، خیلی آرام ، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد :

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه غیرتی بشین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن ، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ...

مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...

( نظر یادتان نرود ) 




تاریخ : یکشنبه 90/4/5 | 2:10 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

دو غزل تقدیم به عباس ابن علی ( علیه السلام )

السلام علیک یا اخا الحسین ( علیکما السلام )

یا ابالفضل العباس ای آسمان چاک چاک بر زمین مانده :

 

آسمان چاک چاک

مانده است آسمان چاک چاک بر زمین

ریشه کرده خاک در یک حضور دلنشین

: عاشقی زیاد هم سخت نیست ؛ می‌روی

خویش را به شعله‌های عشق می زنی ، همین !!

پیکر عزیز من اندکی درنگ کن

تن مده به خاک خون ؛ دل مکن ز روی زین

تیغهای تشنه را عشق آب داده است

باز از تمام دشت زخم می‌چکد ببین !

چند لحظه بیشتر ـ آفرین ـ نمانده است

صبر اندکی کنید دستهای نازنین

چشمهای ناشکیب تا خود خدا به پیش

غمزه‌ای نشسته است عاشقانه در کمین

بر عروج یک سوار ریختن گرفته است

از لب فرشته ها بوسه‌های آتشین

حال زیر ردّی از نعلکوب یک عروج

مانده است آسمان چاک چاک بر زمین

 

سماع خونین

ای مشت ای کام تشنه کافیست عذر و بهانه

یک پیچ مانده ست تنها تا فتح این رودخانه

گیرم که گیراست این آب پس کوه صبر شما کو ؟!

ای باد بر پیکر من باید شوی تازیانه

ای آب با آبرویم بازی مکن دست بردار !!

من حال شوخی ندارم این خط و این هم نشانه !!

: من ـ آی ! ـ بیمی ندارم از تیغتان . پس کجا رفت

مرگی که تا رود با من می تاخت شانه به شانه

آتشفشانی چو من را حاجت به خوود و زره نیست

بگذار تا سینه‌ام را هر کس بگیرد نشانه

هرچند آئینه وقتی عریان شود تیرها نیز

بیچاره‌ها می‌کنند از شرم و خجالت کمانه !!

انگار با عشق باید این دستها را محک زد

از خاک خونین این کتف بالی زند تا جوانه

من چشم بندی نکردم ! امّا مگر می تواند

در آبی آسمان هم تیری کند آشیانه ؟!

بزم سماعی چنین را دیگر کجا می‌توان یافت

باید برقصم تمام این دشت را این میانه

التماس دعا از همه خوانندگان




تاریخ : چهارشنبه 89/9/24 | 3:54 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

تک بیت ( علی اکبر )

السّلامُ علیکَ یا ابا عبد الله

این تک بیت به یاد مظلومیت امام حسین ( علیه السلام ) در داغ علی اکبر ( علیه السلام )  : 

 

  علیِ اکبر من ! در هوای فرق سرت

 ز کوفه چند هزار ابن ملجم آمده است !




تاریخ : چهارشنبه 89/9/17 | 11:18 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

آقای وزیر بخواند !

بسمه تعالی

آقای وزیر آموزش و پرورش بخوانند :

سلامٌ علیکم

13 آبان پنجشنبه بود

عید غدیر پنجشنبه است

عاشورای حسینی (علیه السلام ) پنجشنبه است .

این پنجشنبه را هم ( که بین قربان و جمعه بود ) شما تعطیل فرمودید ( می شود 4 تا پنج شنبه )

در مدارس راهنمایی مثلاً در درس عربی ، حتماً از معلمها انتظار معجزه ندارید که تا پایان ترم به تدریس بودجه بندی کتاب برسند و یا طوری درس دهند که دانش آموزان متوجه شوند .

نمی دانم معیار تعطیلی مدارس از روی چه حسابی تعیین می شود . درست است عده ای از دانش آموزان از تعطیلی خوششان می آید امّا به نظر راقم این سطور این کم لطفی به « علم و معرفت » است . این امور با ادعای ما که به دنبال « روشهای به روز » « برای دانش افزایی » هستیم مطابقت نمی کند . باقی بقایتان.




تاریخ : پنج شنبه 89/8/27 | 10:2 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

قربان عرفه

سلام

امروز روز عرفه است و فردا قربان !

در پیشواز حرکت به سوی کوفه ، این غزل به یاد لحظه های آخر حسین ( علیه السلام ) سروده شده :

خنجر

از حال خود نداشت خبر ، خنجر

آمد به دستبوسیِ سر ، خنجر

می مرد انتظار ، بر این رگها

خود را نمی کشید اگر خنجر

بر خود نهیب زد : « اسماعیل است ..

بر این گلو ندارد اثر خنجر»

بشتاب ، آبرویت را لطفاً

با دست خویش بیش مبر ، خنجر !

خود را عقب کشید ... خدایا ... نه !

تاب و توان نداشت دگر خنجر

چیزی شبیه آه خدا اکنون

انگار موج می زد بر خنجر

از چشمهای خود اکنون می ریخت

همراه اشک خون جگر ، خنجر

شک نیست حال فرصت اگر می یافت

می زد به قلب خود خنجر ، خنجر

التماس دعا از همه خوانندگان

یا حسین.

عید قربان بر قربانیان حضرت دوست که نفس را به مسلخ عشق او برده اند مبارک باد .

 




تاریخ : سه شنبه 89/8/25 | 1:54 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی