وبلاگ :
شين مثل شعور
يادداشت :
داستان غيرت
نظرات :
0
خصوصي ،
7
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مجتبي حاذق
سلام استاد
به روزم و مثل هميشه منتظر نقدهاي شما
پاسخ
بن نام خدا سلام سلامٌ قولاً مِن ربّ رحيمٍ عزيز برادر ! ايّام رجب به كام شعرت را خواندم احساس ميكنم « كم كار » شدهاي . اين « شبه غزل » از قبليها ضعيفتر است . ( اگر چه كار بدي نيست ) وزن كوتاه مجال نمي دهد از استعاره و صنايع پيچيده ( چند صنعت با هم ) استفاده كني . اين وزن ( به نظر من ) براي چهارپاره خوب است . « نمي فهمم » هم رديف « راه دهي » نيست !!در اين غزل سه بار « حرف » آورده اي ؛ باز اگر ميگفتي : فال حافظ اثر نخواهد كرد ـ اگر چه من باز راضي نميشوم ! ـ باز بهتر بود ! بيت : من شبيه پرنده ها فرق ... ... طعمه و دانه را نمي فهمم . زيباست . « پرندهاي » از « پرندهها » بهتر است ؛ ( خيلي از پرندهها دانه خوار نيستند . سيمرغ و ققنوص هم پرندهاند !! و ... ) در اين بيت چون خارج از ذهن ، پرنده ها واقعاً فرق دانه و دام را نميفهمند پس تشبيه بجاست امّا از كجا ميشود فهميد شمع حرف پروانه را نمي فهمد ؟! آنهم شمعي كه در عشق ، تا آخر خواهد ايستاد و تمام هستيش را در اين عشق خواهد داد !؟ اگر ميگفتي « كه شمع هستي و لي اعتراف مي كني كه حرف پروانه را نمي فهمي » ... باز قابل قبول بود ! يكي از ايرادهاي شعر تكرار است ، آنهم در يك بيت : « ميخانه » ، « حرف » ، « قول » دير وقت است !كاش روزي وقت كنيم و ديدارها تازه شود و در باره اين شعر و ساير اشعارت حرف بزنيم .باقي بقايتخوشم ميآيد در باره ابيات من هم نظري بدهي . « آفتاب عرفان » آخرين كارم در مورد آيت الله بهجت است . يا حق