وبلاگ :
شين مثل شعور
يادداشت :
اين علامت تعجب است !!
نظرات :
0
خصوصي ،
9
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ابوالفضل
جنگ رواني هميشه يکي از حيله هاي دشمن براي درگير کردن ما با مطالب باطل و در نتيجه کندي سرعت و کمباري انديشه هايمان بوده.
راست است که حيله هاي شيطان را ميتوان ساده تشخيص داد.
صهيونيست و همان شيطان بزرگ آنچنان در دنيا نفوذ داشته و عقايدش را بر مردم تزريق کرده که امروز حرف هايش را ميتوان از زبان عوام مردمي شنيد که سالها مورد هجوم انديشه هايش بوده اند.
قدرت و نور مي خواهد تا اين سياهي ها را پس زند.
بگو با من قرآن بخوان تا قدرت و نور رهايي از شيطان به ما بخشيده شود و بعد به گفتگوي بنشينيم. اگر که خود و خداوند خود را دوست مي داريم.
و اگر از ما نيستي قسم به خدا که حرفي از حرفهايت را نيز نخواهم خواند و به راه خود ادامه ميدهم و درگير مکرت نخواهم شد.
+
ابوالفضل
سلام. با تشکر از مطالب زيباي شما، لازم ديدم درباره نظرات گذاشته شده بر اين پست ديدگاهي بزارم.
بنده هم وبلاگ نويس هستم و البته اکنون به ساخت سايت ها و انجمن هاي مختلف رو آوردم.
درطول اين مسير گاها با مشکلاتي هم روبرو ميشدم، از جمله همله هرزنامه ها. هرزنامه هايي که سعي بر سرد کردن من و دور کردنم از راهي که انتخاب کرده بودم داشتند.
مدتي گذشت و حقيقت اينچنين آشکار شد که در آخر: افرادي با اخلاق و درستکار در کنارم جمع شدند و هر کدام از آنها تبديل به استادي شدند و اينک در کنار هم از بزرگترين هاي رشته ي خود هستند.
و اما شخص هرز نويس، در خشونت خود غرق شد و گمراه از حرکت باز ايستاد و از موفقيت ها باز ماند. (او تنها شد)
من اينگونه نتيجه گرفتم که يک مدير بايد بنويسد براي شاگردان امروز و استادان فردايش و يک منتقد هم بايد انتقاد کند و برود تا باز نماند و گمراه و تنها نشود.
+
مجري ماه خدا
سلام
من امير حسين منصفي را ميشناسم،چه سنخيتي داره با شما؟؟؟؟قبلا که آدم حسابي بود!!!
بگذريم اون که بچست!!!!!چرا هي مياد نظر ميده؟؟؟؟؟؟نکنه جورش کردي حاج آقا؟؟؟؟؟؟؟؟مبارک باشه...خوب توري زدي.ايول حاجي خودمون.بعدا يه ندا به ما هم بدين بد ني.....
+
شناس
شما پايه ي وبلاگتون رو انتقاد و تفسير درباره چيزهايي ک خوشتون نمياد گذاشتيد.
در حالي که قرار بود فقط شعراتون رو بذاريد و بس نه نقد و بررسي فيلم و تفسير شعر و تعريف از اجلاس سران...
و اينکه هيچ سررشته اي از نقد و بررسي چنين مواردي جز شعر نداريد
البته شعر نو!!!!! هم نداريد!!!
که شعر نو هم بعيد بدانم سررشته اي داشته باشيد
اگر ما حق دادن درباره ي چيزهايي ک نمي دانيم نداريم شما هم .... نداريد
+
amir monsefi
سلام
حق با شماست
حتما بذاريد
پاسخ
سلام . تفسير يکي از شعرها : داستان آن موشي كه فقط نصف شبها بيرون مي آمد (( براي هوا خوري ) و تله موش و گربه همسايه هم نتوانسته بود او را از بين ببرد و حتي دواي موشي كه برايش گذاشته بودند گربه را كشته بود در يكي از هواخوريهايش ( در نصف شب ) وقتي تقديرش رسيد ، درست جايي كه فكرش را هم نمي كرد كشته شد . كساني كه فكر مي كنند ناشناسند و ظلم مي كنند ـ اگرچه شايد غروري آنان را بگيرد امّا روزي چوبش را خواهند خورد در حالي كه انتظارش را ندارند . بدرود
+
بنده خدا
سلام عليکم
اين نظر را من داده بودم
ولي يادم نمي ايد هيچ گاه از من پرسيده باشيد شعر نو خوشت مي آيد و من در جواب به شما پاسخ دهم
اصلا مرا ديده ايد
فرض اينکه آدرس گذاشتم مرد مي خواهد که اين نظرات را تاييد کند اکر خيلي به وبلاگ و نظراتتان مي نازيد همه را تاييد کنيد
اين هم اي ديم
ببينم ديگر چه مي گوييد
shahed_shahed59@yahoo.com
پاسخ
سلام عليكم . آهاي شما ؛ جناب عالي ؛ كه اصرار داريد اين حقير نتوانسته ام بشناسمتان . عالم و آدم اين طرف دعوا يعني مرا مي شناسند نام كاملم در وبلاگم نوشته با آنكه ميتوانستم با نام مستعار بيايم . گيرم ملّتي بيايند و حرفهاي مني را كه اسمم را مي دانند و مي شناسند را بخوانند و نظرات شمايي را كه نمي شناسند آيا اين حق است ؟! به گفته شما مرد مي خواهد اين نظرات را تأييد كند ... اين هم مرد . حالا مرد ميخواهد خودش را معرفي كند . ببينم چه مي كنيد !! . اگر يك خورده خوب دقت كنيد از شما پرسيده ام و جوابش را هم داده ايد . مانده بيايم و به رختان بكشم . چرا همه قسمتهاي متنم را نقد نمي كنيد ؟! اين يكي كه ديگر مرد نمي خواهد ، ميخواهد ؟!
+
بنده خدا
ملت اونقدر مي فهمند نمي خواد براشون تفسير کنيد
پاسخ
ملت ... بلا نسبت بعضي ها !! ( اين ادبيات خوب هست ؟ ! حال مي كني ؟! آي ملّت يكي دارد سنگ شما را به سينه مي زند ! )
+
بنده خدا
شما شعر نو با پدر مادر بگو
نمي خواد تفسير کنيد
پاسخ
شعر نو با پدر و مادر : در سرزمين آفتاب گردانها / نگاهت / خورشيديست يخي / اگر دريغش كني هم/ دل گلي برايت تنگ نمي شود / بايد آموخت پنجره بودن را / تا اتاقهاي تاريخ / نور را / روشني را / درك كنند / و من خورشيدي كاغذي ساخته ام / شايد تو / آفتاب گرداني شوي . ( حالا شما قلم بردار و يكي مثل همين بنويس ببينم چه مي كني . تفسير هم نمي كنم ببينم دوزاريت مي افته ! ... افتاد !؟
+
amir monsefi
جهت اطلاع بعضي ها
سلام
وقتي تاييد شد بعضيارو ميفرستم تا بخونن
پاسخ
سلام . کسي رو نفرست . خودشون ميان و مي خونن . اون کسي که بايد بگيره مي گيره . حداقل به حرمت نان و نمکي که با ما خوردند يک مقداري فکر مي کنن . حداقل تر ! اينکه ان شاء الله در دفعات بعد ، هنگام نظر دادن ؛ ادب را بيش از گذشته رعايت کنند . شايد بزودي تفسير يکي از شعرهاي نو را در وبم بگذارم .