سلام
وچه با اشتياق در صف اول ايستادي به ياد خط افتادم
وچه آهسته عزم فراغت از خانه اش نمودي به يادشب افتادم
وچه زيبا تبسم کردي به پيرمردي که دستهايش را به سويت دراز کرده بود اصلاتو عارفي نه عابد اي مرد