• وبلاگ : شين مثل شعور
  • يادداشت : غزل فراق يار
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سيدرحمان موسوي 
    مجنون شدم که راهي صحرا کني مرا
    گاهي غبار جاده ي ليلا، کني مرا
    کوچک هميشه دور ز لطف بزرگ نيست
    قطره شدم که راهي دريا کني مرا
    پيش طبيب آمده‌ام، درد مي‌کشم
    شايد قرار نيست که مداوا کني مرا
    من آمدم که اين گره ها وا شود همين!
    اصلا بنا نبود که ز سر وا کني مرا
    حالا که فکر آخرتم را نمي­کنم
    حق مي­دهم که بنده دنيا کني مرا
    من، سالهاست ميوه ي خوبي نداده‌ام
    وقتش نيامده که شکوفا کني مرا
    آقا براي تو نه ! براي خودم بد است
    هر هفته در گناه، تماشا کني مرا
    من گم شدم ؛ تو آينه‌اي گم نمي‌شوي
    وقتش شده بيائي و پيدا کني مرا
    اين بار با نگاه کريمانه‌ات ببين
    شايد غلام خانه زهرا کني مرا
    پاسخ

    به نام خدا . سلام سيد . چه عجب از اين طرفها ؟! ... شعر جالبي بود . التماس دعا
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ جمعه 22 شهريور 92 نوشته (غزل فراق يار) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    پاسخ

    به نام خدا . سلام . تشكر