روايت هاي زيادي ديده بودم اما آنقدر که امام صادق(سلام الله عليه) را در اين روايت ، خوشحال و ذوق زده ديده بودم در هيچ روايتي نديدم به همين خاطر با خودم گفتم چه خوب است اين روايت را در اينجا ذکر کنم تا شايد غبطه اي به حال هشام بخوريم و دلي دگرگون شود . با اينکه هنگام خواندن اين روايت خنده از لب هايم نمي رفت اما در دلم مي سوختم از اينکه آيا من هم مثل هشام اينقدر دل امام زمانم(ارواحنا فداه) را شاد کرده ام ؟ اصلا شادي به کنار تا بحال شده است قلب امام زمان(ارواحنا فداه) را نلرزانم ؟ کليک رنجه فرماييد صرفا جهت مطالعه اگر حال نداريد نظر هم نذاريد :)
هـرکـه پرســيد چـه دارم دگـر از دار جــهانهمـــه يِ دار و نــدارم بنويسـيد حســـين
هيـــچ شعــري ننويســيد به روي کفنــمبا گِـل ِ تربــتِ يـــارم بنويسـيد حســـين
مــن دلــم را ز شکيبــــايي زينـب دارم همــه يِ صبـر و قـرارم بنويسـيد حســـين....