• وبلاگ : شين مثل شعور
  • يادداشت : اين قوم ، خيبرنشينند
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سيد 

    سلام مي کنم هرچند در جاي جاي اين خانه مجازي نفرينم کرده اي لابد بصيرت شما بيشتر است هبذا بر شما

    راستش نخواستم با نامم حرف بزنم تا هر خواستي و توانستي لعنم کني شايد کمي دلت آرام بگيرد . اما شما که اهل بصيرتي لابد مي داني چه کسانس مجبور مي شوند اراده ي باطل خود را در لفافه اي از حق بپيچند ، يادت که هست ابن ملجم به قصد قربت بر مولا شمشير کشيد . دوست داشتم از حافظ بنويسم ، از عشق و از حسين (ع) اما زمزمه تابوت ها و ترکش ها آن قدر در گوشم پژواک گرفت که ... مراقب خودت باش باور کن دوستت دارم .

    پاسخ

    به نام خدا و با ياد و براي او مي نويسم . هرچند هنوز مرا نشناخته اي تويي كه فكر مي كني نمي شناسمت ! اگر مرا مي شناختي به مخيله ات حتي خطور هم نمي كرد كه من آشنايان را لعن و نفرين كنم ! شعار نمي دهم چرا كه سعي كرده ام اهل شعور باشم . لااقل حرفي مي زدي و منظورت را بيان مي كردي . همينطوري كلّي گفتن كه دردي را نه از من و نه از تو دوا نمي كند . دوستم داشته باشي ولي من ندانم چه كسي دوستم دارد چه سودي براي من و براي تو دارد . اين ابراز عين ابراز نكردن است . تو فكر مي كني من هم ابن ملجمي هستم كه در عين نافهمي و بي بصيرتي بر حق شمشير كشيده ام !؟ اگر دوستم هستي دوستيم تقديم تو ! گر از دوست چشمت به احسان اوست / تو در بند خويشي نه در بند دوست.من در يكي از قديمي ترين غزلياتم جايي گفته ام .دوست در ذهن من و مصرع هاي من نيست / من به يك دشمني ديگر مي انديشم !اگر نصيحتي و نصحي هست انا احب الناصحين ! ياحق