پيام
+
به نام خدا
تا چشم بر طرح نگاه خود گشوديم
ديديم دار *عاشقي* را تار و پوديم !
ما را به جرم سبز بودن زرد کردند
شعر *بهار و برگ*را وقتي سروديم
شب بود و از فکر پر از مهتاب هر ابر
سر بر حرير هيچ باليني نسوديم
اي برگهاي ساده ي مغرور خود خواه
همچون شما ما نيز روزي سبز بوديم
در زادروز آبي درياي آن دور
ما ماهيان تشنه اين زنده روديم
اي کاش « عابد » ما بجاي اينهمه حرف
*از گونه اي تر گرد اشکي مي زدوديم*
.

ميراب عطش
92/7/19

آواي روستا
اي کاش..........بسيار عالي استاد....ازکلاس خسته آمدم...کلي حال کردم...دم شما گرم
« لنگرودي »
به نام خدا . سلام رفيق . شما با افتادگي و تواضع مخصوص به خودتان ما را شرمنده مي فرماييد . اين شبهه شعر مال 23 سال پيشه .