پيام
*بهارستان*
93/9/21
كيوان گيتي نژاد و
من چه دارم که شود صرف قمارم با تو صرفه قمارم با تو صرفه از دست نيازي که ندارم با تو وقت تشويش تبه نتوان کرد من افتاده درويش چه کارم باتو به شب مستي من جرعه اي نزدي که بود دردسر خمارم با تو من از دوش تو باري نتوان برداشت باري اي جان نسزد زحمت بارم باتو گر شبستان من اي شمع نيفروخته اي بس بود خاطره هاي شب تارم باتو نه گلم بودي و نه بلبل با غم ليکن رفت از دل هوس باغ و بهارم با تو شهيار