خرابات حسینی ! - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خرابات حسینی !

بسم الله الرّحمن الرّحیم   

در این مقال تفحصی خواهیم کرد در گرد « خرابات » در شعر حافظ

لطفاً با دیده اغماض به کمی ها و کاستی های این نوشته نگاه کنید . یا حق

خرابات در شعر حافظ :

از اسم مکانهای معروفی که در دیوان حافظ زیاد به چشم می‌خورد « خرابات » است ؛ حافظ 36 با در غزلهایش از خرابات سخن به میان آورده ؛ از کنار هم قرار دادن این ابیات می‌توان به معنای حقیقی آن در ذهن حافظ رسید ؛ « خرابات » باید جایی مانند میکده و میخانه و امثال آن باشد که انسان با خوردن می مست و خراب شود :

دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم       « خم می » دیدم خون در دل و پا در گل بود (غزل 207 ، بیت 6 )

 « خراب » هم شاید به معنی « بدمستی » باشد . البته همانگونه که می‌دانیم استعمال الفاظ در جاهای مختلف معانی مختلفی خواهد داشت ؛ یکبار منظور از خرابات همان « خرابات » ظاهری و میخانه است ؛ شاید در این ابیات حافظ به نحوی بتوان همان خرابات و میخانه ظاهری را ملاک قرار داد :

ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند       در سر کار خرابات کنند ایمان را ( غزل 9 ، بیت 5 )

هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد       در خرابات بگویید که هشیار کجاست (غزل 19 ، بیت 3 )

مردمی که در میخانه‌ها شراب می‌خوردند مورد تمسخر عده‌ای از اهل ایمان قرار می گرفتند و یا در میخانه‌ها همه مست هستند .

امّا استعمال خرابات در شعر حافظ با توجه به افکار او که از ریا و سالوس سخت بیزار است ، بیشتر جنبه کنایه‌ای دارد برخی از ابیات او کاملاً نشان دهنده این موضوع است :

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم       کین چنین رفته است از عهد ازل تقدیر ما ( غزل 10 ، بیت 3 )

« خرابات طریقت » پارادکس جالبی است « طریقت » را با « خرابات » ظاهری چه تناسبی است ؟! پس مشخص می‌شود اینجا منظور از « خرابات » خرابات ظاهری نیست ! .

امّا خرابات !

خرابات جایی است که بهترین رسم و راه زیستن را در آن می‌شود آموخت :

            چرا ز کوی خرابات روی برتابم      کز این بِهم به جهان هیچ رسم و راهی نیست (غزل 76 ، بیت 3 )

باید ادب را در آنجا کاملاً رعایت کرد و با احترام در آنجا بود :

قدم منه به خرابات جز به شرط ادب      که سالکان درش محرمان پادشهند (غزل 201 ، بیت 8 )

خرابات جای رندان است ( در باره رند قبلاً توضیحاتی داده شد ) :

چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان      که درد سرکشی جانا گرت مستی خمار آرد (غزل 115 ، بیت 2 )

خرابات جای عاشقان پاکبازی است که از رنگ و ریا و خرافه عاریند :

در خرابات مغان گر گذر افتد بازم       حاصل خرقه و سجّاده روان در بازم (غزل 335 ، بیت اول )

خرقة زهد مرا آب خرابات ببرد      خانة عقل مرا آتش میخانه بسوخت ( غزل 17 ، بیت 5 )

خیز تا خرقة صوفی به خرابات بریم       شطح و طامات به بازار خرافات بریم (غزل 373 ، بیت اول )

نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم       دلق ریا به آب خرابات درکشیم (غزل 375 ، بیت 2 )

ساقی بیار آبی از چشمة خرابات       تا خرقه‌ها بشوییم از عجب خانقاهی (غزل 489 ، بیت 9 )

آری خراباتیان با آنکه همه چیز دارند و برای خود شیخی هستند ! امّا اهل خودنمایی و ریاکاری نیستند:

رطل گرانم ده ای مرید خرابات       شادی شیخی که خانقاه ندارد (غزل 127 ، بیت 6 )

نور خدا ونور آن محبوب حقیقی را باید در خرابات جست :

در خرابات مغان نور خدا می‌بینم       این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم (غزل 357 ، بیت اول )

در عشق ، خانقاه و خرابات فرق نیست       هرجا که هست پرتو نور حبیب هست (غزل 63 ، بیت 3 )

« پیر » خرابات نزد حافظ مقامی ارجمند دارد :

به جان پیر خرابات و حق صحبت او      که نیست در سر ما جز هوای خدمت او

مدام خرقه حافظ به باده در گرو است       مگر که خاک خرابات بود فطرت او (غزل 405 ، بیت اول و بیت آخر )

آن کس که منع ما ز خرابات می‌کند       گو در حضور پیر من این ماجرا بگو (غزل 415 ، بیت 5 )

 

و اوست که با لطفی همیشگی ، دستگیر از راه ماندگان است

بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است       ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست (غزل 71 ، بیت 10 )

به فریادم رس ای پیر خرابات       به یک جرعه جوانم کن که پیرم (غزل 331 ، بیت 5 )

راه بهشت از خرابات می‌گذرد ! :

حافظا روز اجل گر بکف آری جامی       یکسر از کوی خرابات برندت به بهشت (غزل 80 ، بیت 3 )

خرابات نشینان دیدة واقع بین دارند ( که با نور خدا می‌بینند ) بنابراین نمی‌توان نزد آنان لاف عشق و عرفان زد :

با خرابات نشینان ز کرامات ملاف       هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد (غزل 125 ، بیت 8 )

انگار ارزش خرابات از مسجد نیز بالاتر است :

گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر       مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد (غزل 164 ، بیت 4 )

شاید مفهوم این بیت این باشد که طول کشیدن مجلس وعظ در مسجد باعث می شود از خیری که در خرابات وجود دارد بی نصیب بمانم ! ( شاید مراد از مسجد نشینان عالمان بی عمل و گویندگان بیکار باشد و و مراد از خراباتیان عاملان گوینده ! )

حافظ در بیتی دیگر می‌گوید :

عنان به میکده خواهیم راند زین مجلس       که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن (غزل 393 ، بیت 7)

) کلاً حافظ خرابات را یک جورهایی با مسجد در تضاد می‌بیند :

            من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم       اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد (غزل 111 ، بیت 5 )

یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست       وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود (غزل 204 ، بیت 8 )

تو خانقاه و خرابات در میانه مبین       خدا گواه که هر جا که هست با اویم (غزل 379 ، بیت 6 )

در « خرابات » غم واقعی دلبر حقیقی موجود است :

تا گنج غمت در دل میخانه مقیم است       همواره مرا کوی خرابات مقام است ( غزل 46 ، بیت 7 )

خیلی جالب است ! باید جایی که ظاهراً می‌روند و « می » می‌خورند تا از دست غمها آسوده شوند غم وجود دارد و اصلاً بودن سالک در آنجا برای خوردن همین « غم » است ! :

مقام اصلی ما گوشة خرابات است       خداش خیر دهاد آنکه این عمارت کرد (غزل 131 ، بیت 3 )

دست خدا به همراه گدایان خرابات است :

ای گدایان خرابات خدا یار شما       چشم اِنعام ندارید ز اَنعامی چند (غزل 182 ، بیت 7 )

خراباتیان خودیت و منیّت را وانهاده‌اند و خود را چیزی فرض نمی‌کنند :

من اگر رند خراباتم اگر زاهد شهر       این متاعم که همی‌بینی و کمتر زینم (غزل 355 ، بیت 7 )

خرابات آدم را به وجد حقیقی می‌آورد و از تلخی‌های زندگی مادی می‌رهاند :

خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست       تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم (غزل 377 ، بیت 4 )

مقدس است و باید پاک وارد آن شد :

شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام       تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده (غزل 423 ، بیت 3 )

خرابات محل توبه و استغفار است و جایی است که باید گذشته‌ها را اصلح کرد

چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم      در کنج خراباتی افتاده خراب اولی (غزل 466 ، بیت 2 )

حالا با دقّت در انچه از خرابات حافظ آمد به نظر شما کجا می تواند مصداق اتمّ « خرابات » باشد ؟!

با توجه به اینکه مجلس حسینی و مخصوصاً کربلای معلی با انهمه حدیثی که در باره عظمت آن آمده و با توجه به اینکه شور و عشق به خدا را به همراه می اورد و بزرگترین در توبه بندگان عاصی است و مصباح هدایت و سفینة النجاة است دور از حق نیست بگوییم « ذکر اباعبدالله » بهت عشّاق و خرابات شیعیان است

البته این قسمتی از مقاله بلندی از حقیر به نام مرثیه حافظ بر حسین است که تقدیم شد

 ملتمس دعا




تاریخ : شنبه 92/9/2 | 4:44 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی