سلام اين غزل مرا ياد اثر قديميت انداخت که :
تو چو زخمي خونين برتن من هستي و باش
دوستت دارم و تو دشمن من هستي و باش
چه توان کرد پي کشتن من هستي و باش
عاشق ديدن جان کندن من هستي و باش
آفت سادگي گلشن من هستي و باش
سال ها با غم خود رهزن من هستي و باش
مي رسد روز وداع من گريان با تو
و تو مي ماني و يک عاشق بي جان با تو
آقا دست مريزاد