• وبلاگ : شين مثل شعور
  • يادداشت : يك غزل تقديم به يك دوست !
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    سلام اين غزل مرا ياد اثر قديميت انداخت که :

    تو چو زخمي خونين برتن من هستي و باش

    دوستت دارم و تو دشمن من هستي و باش

    چه توان کرد پي کشتن من هستي و باش

    عاشق ديدن جان کندن من هستي و باش

    آفت سادگي گلشن من هستي و باش

    سال ها با غم خود رهزن من هستي و باش

    مي رسد روز وداع من گريان با تو

    و تو مي ماني و يک عاشق بي جان با تو

    آقا دست مريزاد

    پاسخ

    سلام . ياد ايامي که در گلشن ...يادش بخير . يا علي
    + کربلايي 
    ممنو خدا خيرتون بده

    ياعلي
    + کربلايي 
    سلام حاجي شعر علي اصغرتون کجاست که گفتين؟
    پاسخ

    سلام . کبوتري کوچک را پيدا کن ! ما را هم دعا کن . شعر شهيد املاکي ( من به پاهاي خويش شک دارم ) هم به درد يادواره شهدا مي خوره !! يا حق
    + sina 
    اين شعر واقعا از خودتونه .
    پاسخ

    واقعاًاز خودمونه !!اصلاً تقديم به خود شما !! نکته اي چيزي به ذهنتان مي رسد دريغ نفرماييد .به من دل شده - با اينهمه - حق خواهد داد / هرکه يکبار به ديدار تو نائل بشود .بقيه هم دارد که طلبتان .