پيام
+
[وبلاگ]
چند مصرع تيغ !
.
غزلي قديمي تقديم به شهيدان بي ادعاي بسيجي
من شعر خوبي گفتم امّا او
از شعر من يک شعر بهتر گفت
من چند مصرع آب و آئينه
او چند بيت از تيغ و خنجر گفت
من با تمام بي غمي هر صبح
يک کاسه شير داغ نوشيدم
او شير شد با غرشّي چون رعد
بر قله ها الله اکبر گفت
من بسترم را نرمتر کردم
او بسترش را بي خودش خواباند
من از کوير تشنه گفتم او
از عاشقي از نيزه از سر گفت ... *
.
بقيه در وبلاگ
.
.
غزلي قديمي تقديم به شهيدان بي ادعاي بسيجي
من شعر خوبي گفتم امّا او
از شعر من يک شعر بهتر گفت
من چند مصرع آب و آئينه
او چند بيت از تيغ و خنجر گفت
من با تمام بي غمي هر صبح
يک کاسه شير داغ نوشيدم
او شير شد با غرشّي چون رعد
بر قله ها الله اکبر گفت
من بسترم را نرمتر کردم
او بسترش را بي خودش خواباند
من از کوير تشنه گفتم او
از عاشقي از نيزه از سر گفت ... *
.
بقيه در وبلاگ
.

« لنگرودي »
92/4/1
« لنگرودي »
.
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید