غزل : بود و هست - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غزل : بود و هست

بسم الله الرّحمن الرّحیم

سلام به همه

سلامٌ قولاًمِن ربٍ رحیم

http://s1.picofile.com/file/7646589993/%DA%AF%D9%84_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%DB%8C.jpg

ما در آن سالهای دور ( 20 سال پیش ) برای سیاه مشق کردن ، اینگونه می‌سرودیم :

بود و هست

 ما را امید و عشق به میخانه ، بود و هست

 ساقی اگرچه با ما بیگانه بود و هست !

 ما را ز شادکامی این گوشه‌ی خراب

 تنها نصیب ، یک دو سه پیمانه بود و هست !

 شکر خدا که رابطه بین ما و غم

 با لطف جام باده صمیمانه بود و هست

 ضحّاک دیگریست بت نازنین ما

 زان گیسوان که او را بر شانه بود و هست

 فرقی نکرده‌ایم من و آن سیاه دل

 من در نماز و او بُت این خانه بود و هست !

 در دام چشمهای مه آلود و مست او

 انصاف می‌دهم که دو صد دانه بود و هست

 این شمع نیمه سوخته را در شب وصال

پروای کامجویی پروانه بود و هست

« عابد » ز سنگ خودن ما دل غمین مباش

این شهر پر ز عاقل و دیوانه بود و هست

زین العابدین آذرارجمند

کم و زیاد را می‌بخشید

شرمنده‌ام اگر باز تکرار می کنم : لطفاً « بسم الله الرّحمن الرّحیم » را اول نوشته هایتان فراموش نکنید .




تاریخ : سه شنبه 91/11/17 | 9:36 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی