بهار نیامده است ! - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهار نیامده است !

بسم ربّ الانتظار

[تصویر: sss.jpg]

این شبه شعر با همه نواقصش تقدیم به آن غائب از نظر ( عج الله فرجه)

  و « ما » کجای زمین ایستاده ایم !؟

خبرهای داغ سوخته‌ای که به هیچ نمی ارزد ! :

پروانه‌های هرزه ...

شمع‌های معتاد ...

کرمهای شبتاب دزد ...

شب‌بوهای مست ...

اینجا به بچه قاصدکها هیچ وقت بلیط نمی‌رسد

اینجا شهر سگهای زردی است که بندری می‌رقصند

دستمال دخترهای این شهر

زیر درختهای آلبالویی گم شده

که شیرة شان را کشیده اند

و با الکل سفید

به خورد پسرهای هیچ‌کاره می دهند !

جاده‌های خسته

حال بلعیدن رد پاهای یتیم را ندارند .

و این درخت ـ چه بی توقع ـ سایه‌اش را به خاک می‌بخشد !

در این سفر مرموز

رودخانه‌ها عقب عقب می‌روند

و ماهی‌های آزاد

چقدر دلشان برای سرچشمه‌ها تنگ می‌شود

روح مردابها را مگس برداشته

جشن تولد هیچ سالگی قورباغه‌هاست

و زالوهای تماشا

مقابل عکس یک ساق پا

و شاید یک سنجاقک

زانو زده‌اند

و « کرم » واژه جلفی نیست !

هرچند « خودش » خودش را مهمان کرده باشد

از این گوشت خوک به همه می رسد!

این روزها

گورهای دسته جمعی مد شده است

و باستان شناسان

سانتی متر در دست

استخوان لگن می کاوند و ناخن درو می کنند !

این قبر ها

پر است از استخوان و ناخن

و پر است از بوی تعفن

و گاهی وزن ناخنها بیش از وزن استخوانهاست

ناخنهایی که چه بلندند

و صورت روح صاحبانشان را بارها و بارها خراشیده‌اند .

و برایشان هیچ نگذاشته‌اند مگر « ملال » مگر « هیچ »

در جنگلی که شغالهایش بجای زوزه سرفه می‌کنند

و آب رودخانه‌هایش خلاف جهت ماهیهای آزاد می رود هم

اگر درختها تکانی ـ آری تنها تکانی ـ به خود بدهند

بهار خواهد آمد

و آسمان سبز خواهد شد

آنروز سر را بالا می گیری و می‌پرسی

چه شده است ؟

و می شنوی : « هیچ » ... بهار آمده است !

...

و ما کجای زمین ایستاده‌ایم

و ... راستی :

امروز چند شنبه است ؟

هنوز بهار نیامده است !




تاریخ : جمعه 92/1/16 | 7:40 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی