! می توانی بپرسی - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

! می توانی بپرسی

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با سلام به همه

 

این قسمتی از شعری است که در هنگام دانشجویی در تربیت معلّم سروده ام

من پُرم از وفا ، می‌توانی بپرسی !

حال و روز مرا می‌توانی بپرسی !

من پر از پاسخم ای گل ناز ، از من

می‌توانی که تا می‌توانی بپرسی !

خدا را شکر می‌کنم که مرا « معلّم » قرار داد .

امروز بچه‌ها توی کلاس از هرچه دلشان می‌خواست پرسیدند .

من از یک طرف خیلی خوشحال بودم که جوابهایم مورد توجه قرار گرفته اند و بچه‌ها را راضی می‌کند

از طرف دیگر غمم گرفت : چقدر شبهه ، چقدر انکار ، چقدر ... آنهم در بچه های راهنمایی !

امروز با اعماق قلبم فهمیدم که ما چقدر کم کاری کرده ایم . آنقدر سکوت کردیم آنقدر پشت گوش انداختیم که دشمن تا زیر پنجره اتاق خواب بچه هایمان را اتوبان چهار بانده زده است . یکی جایی گفته بود : « پدر ، مادر ! ما متهمیم ! » ( خدایش رحمت کناد ) حالا من می گویم : پدر ! مادر ! معلمها ! دوستان ! کاربرها ! آقای ایکس ! آقای ایگرگ ! ... ما متهمیم ! خدا هم دادش در آمده : « وقفوهم اِنّهم مسئولون » ( نگهشان دارید باید جواب پس بدهند که چه کردند !! )

امّا من تصمیمم را گرفته‌ام . تا توان دارم فریاد خواهم زد . بچه‌هایم ( دانش‌آموزانم ) وفا را در من خواهند دید . خدایا من قول می دهم که تلاشم را آنگونه که باید مبذول دارم به شرطی که تو تنهایم نگذاری همانگونه که تا اکنون تنهایم نگذاشته‌ای .

ای رفیق مهربان و فریاد رس فریاد خواهان

این همه برخی دیگر از ابیات شعر بالا :

من پُرم از وفا ، می‌توانی بپرسی !

حال و روز مرا می‌توانی بپرسی !

من پر از پاسخم ای گل ناز ، از من

می‌توانی که تا می‌توانی بپرسی !

گر به طوفان چشم من ایمان نداری

از خود ناخدا می توانی بپرسی !

پرسش از یک معلّم خجالت ندارد

منکه گفتم ... چرا ! ... می توانی بپرسی

گاه عشقش به من هم چو « عابد »

می کند اعتنا ... می‌توانی بپرسی !! (1)

 

1- تخلص شعری حقیر ، « عابد » است .

 




تاریخ : یکشنبه 92/2/8 | 7:12 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی