ما هم اینیم ! - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ما هم اینیم !

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با سلام به همه

« معلّم » هنرمند است و هنرمند است کسی که لباس معلمان را پوشیده !

این از آن حرفهایی بود که از مثل منی بعید بود نازل شود !

فکر می کنم باید در باره آن ( همچین ! ) یک فصل صحبت کنم ! 

شرمنده ام این را عرض می‌کنم : بیت معروف « دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر / کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست » در باره « معلّم » گفته شده !

به قول احمد عزیزیِ عزیز ! : « خداوند در جنوب شهر هم یافت آباد می‌شود » امّا گمانم « معلم » حتی در جنوب شهر هم یافت آباد ، نازی آباد ، فرحناز ! ( و ... ) هم نشود ! بلا نسبت معلم‌هایی که فرحناز ! ... چیز ... ببخشید ! یافت آباد می‌شوند !

امّا برسیم به جمله وحی گونه‌ای که امروز از ذهن من پرید بیرون :

« معلّم » هنرمند است و هنرمند است کسی که لباس معلمان را پوشیده !

در قسمت اول آن یعنی : « معلّم » هنرمند است » که با هم ، هم عقیده‌ هستیم ، نیستیم !؟ ... دِ هستیم دیگه ! ... وگرنه اگر معلّمی هنر نبود و « شغل » بود که الآن من با دانش‌آموزهای 15 سال پیشم که نباید رابطه داشته باشم ! ... پرتقال فروشه پرتقالشو می‌فروشه می‌ره خونه‌ش ! دیگه چه فرقی برایش با تفاوت داره که کی پرتقالش رو خریده و کجا خورده ! . امّا من ... « معلّم » هستم برام فرق داره ! پس ...

حالا برسیم به بخش دوم وحی مُنزَل برمن !

هنرمند است کسی که لباس معلمان را پوشیده ! 

ظاهراً در زمان حیات و زعامت حضرت آیت الله بروجردی، شخصی در محضر ایشان گفته بود فلان طلبه دزدی کرده ، ایشان فرمودند: « طلبه دزدی نمی کنه ، بلکه شخص دزدی ، لباس طلبگی پوشیده ! »

 

 

آنکسی که کسوت معلّمی پوشیده ولی به « باجه » چشم دوخته و دردش درد اقتصادیه واقعاً هنرمنده چون هم معلّم نیست و هم ، همه اونو معلّم می‌دونن !

بابا تو دیگه کی هستی ! عجب فیلمی بازی می‌کنی ؟! ... ای هنرمند ! ... ای اِنِد کی بود کی بود من نبودم !!

ایضاً یک ضرب المثل چینیه که می‌فرماید : اگر فقط چکش داشته باشی همه چیز را به شکل میخ می‌بینی !

و فکر می کنم این نوع معلمها ( که روم به طرف دیوار این روزها دارد بر تعدادشان افزوده می‌شه ) به دانشآموزانشان را شبیه مثلاً قبض آب می‌بینند و سیخ کباب و ...

آخرین کلام :

من سعی می‌کنم اینگونه نباشم . من به قول مولی امیر المؤمنین علی ( علیه السلام ) در فرمایشی که به محمد ابن حنفیه فرمود : دندانهایم را به هم میفشارم ؛ جمجمه‌ام را به خدا می‌سپارم  و به انتهای لشکر چشم می‌دوزم ...

ادعای بزرگیه ؛ نه ؟!

چه کنیم ما هم اینیم !

 




تاریخ : دوشنبه 92/2/9 | 4:7 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی