پيام
+
[وبلاگ]
غزلي ديگر
.
*...
از کوري چشم زاهد کهنه پرست
ما پاکدلان، گناه ... آري ! ... کرديم !!
زان روز که عشق گفت غم يک راز است
با خنده خويش رازداري کرديم !
ما را همگان ز شهر خود مي رانند
جز خنديدن مگر چه کاري کرديم ؟!
اي عاقل کينه توز ! ديوانه تويي
ما غم خورديم و بردباري کرديم*
.
( سال 70 )
بقيه در وبلاگ
.
*بهارستان*
92/7/11
« لنگرودي »
.