آذر 92 - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماهیت عشق زمینی

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

 

با سلام


به قول یکی از دوستانم 

« درست روی برویم دروغ می گویند  

چرا دروغ بگویم ! ... دروغ می گویند ! 

آقا من مانده ام  !!

اینها خسته نمی شوند !اینهمه دروغ تکه پاره می کنند

گویا با تعارفکردن ، دروغ گفتن زیاد زشت نیست !
آقا !
دروغ است
 
من بی تو زنده نمی مانم » و « تنها تو » و « فقط تو عشق منی » و ...الخ

باور کنید دروغ است !

به چه قسم بخورم باور کنید!

آی !

خودتان می دانید که دروغ است

« دل » اسمش رویش است !

آی معشوق ها و معشوقه ها !

باور کنید نمی توان تا ابد صاحبش شد

پس از پر شدن دل عاشقتان از عشق دیگران اینقدر از صاحبش گله نکنید آخر خود شما هم اینگونه هستید

ذات عشق زمینی همین است !

چرا برخی نمی خواهند کمی به کلمات بیندیشند ؟!

هر عشق زمینی آخرش با زمین ختم می شود! ( تازه خیلی خودش را نگه دارد وقتی به زمین برسد تمام می شود ـ با مرگ ـ )

به قول  مادر من  : « خاک سرد است » . البته ما هم، کم بی وفا نیستیم !

حقیقت این است : « انسان به دنبال « زیباترین»  است ؛ امروز شما را زیباترین می دانند و فردا یکی دیگر را ! ( البته در عشقهای زمینی ) دست خودشان هم نیست . دل است دیگر ! ... فقط عشق آسمانی است که ابدیست .

تمام کسانی که از بی وفایی این و آن می نالند « ماهیت عشق زمینی را درک نکرده اند » خودشان هم همین معامله را با دیگران می کنند

فتبصّر




تاریخ : جمعه 92/9/29 | 8:25 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

اینان کیاند دیگر!؟

بسم الله الرّحمن الرّحیم

این غزل را در جوانی سروده ام

گرچه جوانی ما با جوانی جوانان امروز خیلی متفاوت است ولی باز گمانم ارزش خواندنش را داشته باشد :

این زاهدان که سوی ریا را گرفته اند
آخر به زهد خویش کجا را گرفته اند

از خنده های دلکش دیوانگان شهر
این عاقلان پست صفا را گرفته اند

گفتند عاشقیم و چه بودند؟ : هرزه چشم!
اینان کی اند دیگر ؟! ما را گرفته اند!

اینان به شیشه ها شب را هدیه داده اند
اینان نگاه پنجره ها را گرفته اند

بیچاره اند گرچه ولی فکر می کنند
سرچشمه های آب بقا را گرفته اند

 «  عابد » دوباره دست تظلّم دراز کن
از ما مگر قبول دعا را گرفته اند ؟!

 تخلص این حقیر « عابد » است




تاریخ : یکشنبه 92/9/24 | 5:8 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

شرح یک رباعی

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم
با سلام به همه

http://s5.picofile.com/file/8103813884/%DA%AF%D9%84_%D8%B3%D8%B1%D8%AE%DB%8C.jpg

تصمیم گرفتم قبل از دیگران ، خودم بر دو بیت از اشعار خودم شرحی بنویسم تا مخاطب عام هم بهره ای ببرد ان شاء الله

قربان شما گدای هرجائی‌ ِتان
پاهای مرا بریده زیبائی ِ تان  !
من زنده‌ام از عشق شما آقا جان
کشته است مرا دم مسیحائی‌ ِتان !!

 این رباعی با همه‌ی نواقصش تقدیم به امام زمان ( روحی فداه ) شده .

توضیح برخی ترکیبها :

در « گدای هر جایی » ( یعنی گدایی که هر جا می رود و گدایی می کند ) ایهام غریب وجود دارد

از یک طرف « هرجایی » معنی خوبی ندارد ! چون هم « جای خوب » داریم هم « جای بد » ! و گدای هر جایی یعنی کسی که به همه نوع آدم رو می‌زند ! ( دوست و دشمن ! ) گدایی که ادعا می کند گدای شماست و شما را دوست دارد و می‌جوید امّا در جاهای دیگر می رود و با دیگران سر و سرّی دارد ! ( نوعی پارادوکس معنایی در آن است )

از طرف دیگر گدای هرجایی ( با توجه به « تان » ) یعنی گدایی که در « هر جا » دنبال شما می گردد و در بدر پیدا کردن شماست و این چیز خوبی است . و با توجه به « قربان شما » در اول مصرع ، شق دوم بیشتر به ذهن می رسد تا شقّ اول .

می دانیم که زنان با دیدن زیبایی حضرت یوسف دستشان را بریدند ، با مصرع « پاهای مرا بریده زیبائی ِ تان » تلمیحی به این داستان است برای بیان اینکه زیبایی معشوق من از یوسف بیشتر است !

از طرف دیگر « زیبایی تو پای مرا بریده  » اینجا یعنی : نمی توانم از کوی تو جای دیگر بروم) باز نوعی ایهام در آن است )

امّا بیت بعدی : اشاره‌ای است به حدیث قدسی : « ... و مَن عشقته قتلته » و بیان « رضایت عاشق » به کشته شدن با تیغ معشوق ؛ البته چیز عجیب در این بیت این است که : « دم مسیحایی » که انسان را نباید بکشد بلکه باید زنده کند ! ( پارادوکس ) ولی با این وجود علت این تشبیهاین است که « زندگی حقیقی ، کشته شدن در راه حضرت دوست است ) ( شهادت )

در « مرا کشته » در مصرع آخر هم ایهام وجود دارد . در محاوره یقیناً تا الآن خیلی این جمله را شنیده اید ؛ مثلاً به کسی می گوییم : آقا افتادگی شما مرا کشته ! ... یعنی خیلی افتاده هستید ! ... منتظر نکته نظرهای عزیزان در این باره هستم . یا حق

 




تاریخ : پنج شنبه 92/9/21 | 8:46 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

حقوق نمک !

بسم الله الرّحمن الرّحیم

شرح بیتی دیگر از حافظ و ربط آن با واقعه کربلا :

 

http://myflash.persiangig.com/flashsaz/bouyesib/zoljanah.jpg

لب و دندانتْ را حقوق نمک       هست بر جان و سینه های کباب(1)

معنی بیت : ( ای حسین ! ) همة جانها به تو مدیونند .

توضیح : پس از شهادت ابا عبد الله ( علیه السلام ) سر بریدة آن حضرت را در مجلس یزید ( لعنة الله علیه ) آوردند ؛ آن لعین در مقابل چشم اسیران کربلا با چوب خیزران به لب و دندان آن کشتة به خون آغشته می‎زد و شعر می‌خواند که کجا هستند پدران من که در بدر کشته شدند تا ببینند که چگونه با کشتن حسین ( علیه السلام ) از آل احمد ( صلی الله علیه و آله ) انتقام گرفتم و به من بگویند دست مریزاد یزید ! (2) 

وقتی این صحنه‎ در ذهن متبادر می‌شود ، دلها را آتش می‏زند و سینه‌ها را کباب می‌کند ؛ مخصوصاً اینکه امام حسین (علیه السلام ) با فدا کردن جان عزیز خویش اسلام را زنده کرد و به همین خاطر حق بزرگی بر گردن همه دارد و در بین مذاهب مختلف مسلمانان ، هیچ کسی نیست که از شهادت امام حسین ( علیهم السلام )محزون نباشد (3)

 حافظ جای دیگر می‏سراید :

بر سینة ریش دردمندان

لعلت نمکی تمام دارد (4)

« جان وسینه‌های کباب » در این بیت می‌تواند به حضرت زینب ( سلام الله علیها ) و امام سجاد ( علیه السلام ) و همراهان مظلومشان برگردد که بعد از حادثة کربلا مصائب بسیاری بر آنان وارد شد . شاید این سئوال پیش بیاید که توجیه « حق نمک » پس از آنهمه مصائب چیست و امام حسین چه حقّی بر این بازماندگان اسیر خواهد داشت ؟

شاید بهترین جوابی که بتوان به این سئوال داد این است که « مصائب » وارد شده بر آل الله به ظاهر مصیبت و در حقیقت لطف خدا بود . نقل است یزید ( علیه اللعنه ) از حضرت زینب ( سلام الله علیها ) با طعنه پرسید که « دیدی خدا با برادرت چه کرد » و آن پاسدار خون شهدا ، شیر زن یگانه ، در جواب آن لعینِ کافر ، با کمال سربلندی جواب داد که « ما رأیتُ الّا جمیلاً » یعنی من جز زیبایی ندیدم .  

در ضمن این بیت می‌تواند اشاره‌ای به مردم کوفه داشته باشد . پس از خطبه‌ای که فاطمة صغری ( سلام الله علیها ) در کوفه ایراد فرمود صداهای مردم به گریه و فریاد بلند شد و با همان حال گفتند : « ای دختر پاکان ! کافی است این فرمایشات ؛ دلهای ما را کباب کردی و گردنهای ما را نرم نمودی و آتش اندوه در درون و باطن ما افروختی » . (5)

معنای بیت در این صورت اینگونه می‌شود : تو ای حسین ! این مردم ( کوفه ) نمکت را خوردند و نمکدان شکستند و نسبت به تو بی حرمتی روا داشتند .

پانوشتها :

1- دیوان حافظ ـ غزل 13 ، بیت 6

2- طاهر دزفولی ، محمد ـ سوگنامة کربلا ( ترجمه لهوف سید ابن طاووس ) ، انتشارات مؤمنین ، چاپ دوم ، 1379 ، صفحة 327

در ابیاتی دیگر آن لعین این کلمات را بر زبان خود جاری کرد که : بنی هاشم به سرگرمی با پادشاهی بازی کردند و اسلام را بهانه کردند ؛ نه خبری آمد و نه وحیی نازل شد ! ( همان )

3- اگرچه بعضی از مذاهب ، معاویه را کافر نمی‌دانند ( شاید برای اینکه معاویه ( علیه الهاویه ) در ظاهر به اسلام عمل می‌کرد ) امّا همگی بر کفر و فسق و فجور یزید اتفاق نظر دارند

4- دیوان حافظ غزل 118 ، بیت 8

5- طاهر دزفولی ، محمد ـ سوگنامة کربلا ( ترجمه لهوف سید ابن طاووس ) ، انتشارات مؤمنین ، چاپ دوم 1379 ، صفحة 283

 




تاریخ : سه شنبه 92/9/19 | 8:26 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

میرزا بزرگ !

هوالشّهید


تو را باید صنوبرها ببویند
شقایقها تو را باید بجویند
بزرگی تو ، شبیه روح جنگل !
به تو حیف است کوچک خان بگویند !

امروز سالروز شهادت روحانی ساده زیست شجاع و مخلص « یونس » معروف به میرزا کوچک جنگلی است ( که مانند امام حسین ـ علیه السلام ـ سر از تنش جدا کردند )


میرزا گرچه با شاخه ها هصحبت بود ولی مثل برنج « عشقش » عشقه می‌شد و قلب گیلان در رنج مانده را تسخیر می‌کرد

یونس در شکم ماهی افتاد به خاطر ترک اولی امّا یونس گیلان را جنگل در خود بلعید به خاطر رفع ظلم . آن یکی سر داد که« انّی کنتُ مِنَ الظّالمین » و این یکی با صلابت فریاد کشید که انّی بریءٌ مِنَ الظّالمین »

من فرزند میرزا هستم

من به خودم افتخار می کنم که در هوایی تنفس می‌کنم که روزی ، روزگاری میرزا در آن تنفس کرده است

 




تاریخ : دوشنبه 92/9/11 | 4:7 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

شرح یک حدیث و یک بیت

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

http://news.iut.ac.ir/sites/default/files/imagecache/main_news/images_news/logomog.jpg

ربط یک بیت حافظ با یک حدیث ( با شرح مختصر )

مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن

که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست(1) 

 

معنی بیت : یکی از بزرگترین گناهان در دین ما « آزار و اذیت » دیگران است .

شرح :

نقل است که وقتی امام حسین( علیه السلام )برای وداع آخر ، به خیمة امام سجاد( علیه السلام ) ـ که بیمار بود ـ رفت ، بعد از دلداری دادن به آن حضرت ، وصایایی به ایشان فرمود از جمله این وصایا این است : « ای فرزندم ! بر حق ، اگرچه تلخ است ، صبر کن ؛ ای فرزندم از ستم به کسی که در برابر تو جز خداوند بزرگ مددکاری ندارد بپرهیز » (2)           

باید به این نکته توجه داشت که سفارشاتی که در لحظاتی چنین حساس ( قبل از شهادت ) آنهم توسط فردی مانند امام حسین (علیه السلام) آنهم به امام پس از خویش می‌فرماید حاکی از اهمیت فوق العاده‌ی این سفارشات دارد .

نکته دیگر : گاهی برای تأکید ، کلمات به صورت خاصّی می‌آیند ؛ اگر در این بیت « در شریعت ما غیر از آزار به دیگران گناهی وجود ندارد » می‌خواهد اهمیّت « آزار نرساندن به دیگران » را برساند نه اینکه جز ستم به دیگران گناهی وجود نداشته باشد . ( در حالی که اینهمه گناه هست که غیر از آزاد به دیگران وجود دارد )

برای توضیح این حدیث و اینکه چرا قید « کسی که در برابر تو جز خداوند بزرگ مدد کاری ندارد » آورده شده و آیا بر دیگران می‎شود ستم کرد ؟! ، باید گفت : شک نیست که ظلم از طرف هر کس به هر اندازه و بر هر کس مذموم و ناپسند است و این را هر عقل سلیمی می‌داند . در این قید معنای ظریفی نهفته است و ان این است که : ستم کردن به هرکس ( که به ظاهر  دارای نوعی طرفدار است )  به نوعی مشکل است و همین مشکل بودن ، انسان را محتاط می‎کند ، امّا در مورد کسی که ظاهراً هیچ یاوری ندارد ، به نوعی ، آسان به چشم می‎رسد و با عث « انجام این ستم » می‌شود ولی این حقیقت که کسی که ظاهراً و از نظر ما کسی ندارد ، در حقیقت کسی را دارد و او « خداست »

نکته اخر اینکه : یقیناً امثال امام سجاد (علیه السلام) نه تنها به هیچ کس ستم نمی‎کنند بلکه توهّم ستم کردن به دیگران نیز در مورد ایشان ، غلط است ؛ شاید امام حسین ( علیه السلام )  که خود یکی از بزرگترین مظلومان تاریخ است برای نسلهای بعد از خویش پیام می‎فرستاده است . و سفارش به امام سجّاد در اصل سفارش به ماهاست ( و الله العالم )

پانوشتها :

1- دیوان حافظ غزل 73 ، بیت 6

2- شیخ کلینی ـ اصول کافی ، جلد 2 ، صفحة 91 ، حدیث 13




تاریخ : شنبه 92/9/9 | 10:54 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

شرح بیتی دیگر ! ( بارگاه حسینی )

بسم الله الرّحمن الرّحیم

شرح کوتاه یک بیت ( از حافظ )

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت

شیوة جنات تجری تحتها الانهار داشت(1)  

 

معنی بیت : هنگام دیدار آن نازنین ، اشک از چشمم چون سیل روان بود .

یکی از چیزهایی که برای فهم یک بیت مهم است این است که بدانیم شاعری در حد حافظ از کلمات با دقت استفاده می کند . مثلاً در بیت فوق بجای « زیر بام قصر » می‌توانست « داخل قصر » یا « زیر سقف » و امثال این ترکیبها آورده شود امّا شاید حافظ نه به خاطر مشکلاتی که شاعران هنگام سنجیدن قافیه و وزن با آن مواجه هستند ؛ بلکه با توجه به احادیث و روایاتی که به او رسیده بود، کلمات را برگزیده است .

برای فهم این بیت و ربط آن با کربلا و امام حسین ( علیه السلام ) توجه به این نکته خالی از لطف نیست که یادآوری کنیم : طبق برخی از احادیث ، دعا زیر « قبة » شریف امام حسین ( علیه السلام ) مستجاب است . (2)  در این بیت « زیر بام قصر » می‌تواند به قبة بارگاهملکوتی امام حسین ( علیه السلام ) اشاره داشته باشد که طبق برخی روایات ، قطعهای از بهشت است ( جنات تجری ... ) . امام صادق در این باره می‌فرمایند : « قبر امام حسین از روزی که دفن شده باغی از باغهای بهشت است » (3)

اگر چه ترکیب « حوری سرشت » در بارة امام حسین ( علیه السلام ) ( و کلاً ائمة معصومین ( علیهم السلام ) ) نمی‌توان سجایای اخلاقی ایشان را آنگونه که باید بنمایاند و این از تنگنای واژه‌ها حکایت دارد (4) آری این خاندان از فرشته بالاترند و به خاطر نبود مجال ، از این تعبیرات برای وصف آنان استفاده میشود به قول حافظ :

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی       بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز (5)

 

« تجری تحتها الانهار » از یک طرف شدت گریستن ( انهار یعنی نهرها ) و از طرف دیگر لذت از این گریستن را نشان میدهد ( با آوردن مثال از بهشت که در آن هیچ غم و اندوه و ... نیست ) و این شاید به خاطر این باشد که در اثر گریه بر مظلومیت امام حسین ( علیه السلام ) دل سبک میشود و احساس خوشحالی به انسان دست می‌دهد (6) چنان است که خدا را در بالای عرشش زیارت نموده است (7) گناهان بخشیده میشود و رابطهای عاطفی و عاشقانه بین انسان و امام حسین ( علیه السلام ) ایجاد میگردد و در یک کلام « بهشت » به دست میآید . شاید به خاطر همین ارادتی که حافظ به امام حسین ( علیه السلام ) داشته سروده باشد که :

قدم دریغ مدار از جنازة حافظ       که گرچه غرق گناه است میرود به بهشت(8)

پانوشتها :

1- غزل 77 ، بیت 8

2- شیخ عباس قمی ، کلیات مفاتیح الجنان ، چاپ عترت ، صفحة 817 ، آداب مخصوص زیارت امام حسین ( علیه السلام )

3- شیخ صدوق ـ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ، نشر اخلاق ، چاپ چهارم ، زمستان 1379 ، صفحة 201 ، حدیث 43

همچنین از ایشان در همین جا نقل شده که فرموند : جایگاه قبر امام حسین ( علیه السلام )گلستانی از گلستانهای بهشت است

4- چه زیبا سروده است محتشم کاشانی که :  آنگاه خیمهای که ملک محرمش نبود     کندند از مدینه و در کربلا زدند

5- غزل 266 ، بیت 4

6-   از امام صادق ( علیه السلام ) نقل است که امام حسین ( علیه السلام ) فرمود : من کشتة اشکم ؛ در حالی شهید شدم که اندوهگین بودم و سزاوار است غمزده‌ای به زیارت من نیاید مگر اینکه خداوند او را خوشحال نزد خانواده‌اش بازگرداند ( شیخ صدوق ـ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ، نشر اخلاق ، چاپ چهارم ، زمستان 1379 ، صفحة 207 ، حدیث 51 )

7- شیخ صدوق ـ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ، نشر اخلاق ، چاپ چهارم ، زمستان 1379 ، صفحة 183 ، حدیث اول

8- غزل 79 ، بیت 7 ـ      

 

 




تاریخ : سه شنبه 92/9/5 | 9:54 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

غزلی عاشورایی

بسم الله الرّحمن الرّحیم

غزلی عاشورایی

 

در مسافرتی چند ساعته فراق بالی دست داد و این چند بیت متولد شد !

چون حسین از پاکبازی کس نشان دارد ؟ ... ندارد !

مثل او در عشق کس تاب و توان دارد ؟ ... ندارد !

بزم شیطان است اینجا ، حرف خون است و شهادت

میزبان رحمی به حال میهمان دارد دارد ؟ ... ندارد !

اینکه دارد می رود میدان علی اکبر اوست

هیچ صحرایی چنین سرو روان دارد ؟ ... ندارد !

« بدر » مشتاق است تا بار دگر او را ببیند

آه ! ... ماهی اینچنین را آسمان دارد ؟ ... ندارد !

گرچه او مانند خورشیدی به خاک افتاده باشد

غرق خون گشتن برای او زیان دارد ؟ ... ندارد !

کشته‌ی اشک است او، در زیر دست و پای دشمن

غیر ذکر دوست چیزی بر زبان دارد ؟ ... ندارد !د

اصغرشش ماهه اش خود را برای او سپر کرد

آه کس در باره او این گمان دارد ؟ ... ندارد !


دعا کنید این غزل ادامه یابد !


 




تاریخ : یکشنبه 92/9/3 | 11:20 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

خرابات حسینی !

بسم الله الرّحمن الرّحیم   

در این مقال تفحصی خواهیم کرد در گرد « خرابات » در شعر حافظ

لطفاً با دیده اغماض به کمی ها و کاستی های این نوشته نگاه کنید . یا حق

خرابات در شعر حافظ :

از اسم مکانهای معروفی که در دیوان حافظ زیاد به چشم می‌خورد « خرابات » است ؛ حافظ 36 با در غزلهایش از خرابات سخن به میان آورده ؛ از کنار هم قرار دادن این ابیات می‌توان به معنای حقیقی آن در ذهن حافظ رسید ؛ « خرابات » باید جایی مانند میکده و میخانه و امثال آن باشد که انسان با خوردن می مست و خراب شود :

دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم       « خم می » دیدم خون در دل و پا در گل بود (غزل 207 ، بیت 6 )

 « خراب » هم شاید به معنی « بدمستی » باشد . البته همانگونه که می‌دانیم استعمال الفاظ در جاهای مختلف معانی مختلفی خواهد داشت ؛ یکبار منظور از خرابات همان « خرابات » ظاهری و میخانه است ؛ شاید در این ابیات حافظ به نحوی بتوان همان خرابات و میخانه ظاهری را ملاک قرار داد :

ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند       در سر کار خرابات کنند ایمان را ( غزل 9 ، بیت 5 )

هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد       در خرابات بگویید که هشیار کجاست (غزل 19 ، بیت 3 )

مردمی که در میخانه‌ها شراب می‌خوردند مورد تمسخر عده‌ای از اهل ایمان قرار می گرفتند و یا در میخانه‌ها همه مست هستند .

امّا استعمال خرابات در شعر حافظ با توجه به افکار او که از ریا و سالوس سخت بیزار است ، بیشتر جنبه کنایه‌ای دارد برخی از ابیات او کاملاً نشان دهنده این موضوع است :

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم       کین چنین رفته است از عهد ازل تقدیر ما ( غزل 10 ، بیت 3 )

« خرابات طریقت » پارادکس جالبی است « طریقت » را با « خرابات » ظاهری چه تناسبی است ؟! پس مشخص می‌شود اینجا منظور از « خرابات » خرابات ظاهری نیست ! .

امّا خرابات !

خرابات جایی است که بهترین رسم و راه زیستن را در آن می‌شود آموخت :

            چرا ز کوی خرابات روی برتابم      کز این بِهم به جهان هیچ رسم و راهی نیست (غزل 76 ، بیت 3 )

باید ادب را در آنجا کاملاً رعایت کرد و با احترام در آنجا بود :

قدم منه به خرابات جز به شرط ادب      که سالکان درش محرمان پادشهند (غزل 201 ، بیت 8 )

خرابات جای رندان است ( در باره رند قبلاً توضیحاتی داده شد ) :

چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان      که درد سرکشی جانا گرت مستی خمار آرد (غزل 115 ، بیت 2 )

خرابات جای عاشقان پاکبازی است که از رنگ و ریا و خرافه عاریند :

در خرابات مغان گر گذر افتد بازم       حاصل خرقه و سجّاده روان در بازم (غزل 335 ، بیت اول )

خرقة زهد مرا آب خرابات ببرد      خانة عقل مرا آتش میخانه بسوخت ( غزل 17 ، بیت 5 )

خیز تا خرقة صوفی به خرابات بریم       شطح و طامات به بازار خرافات بریم (غزل 373 ، بیت اول )

نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم       دلق ریا به آب خرابات درکشیم (غزل 375 ، بیت 2 )

ساقی بیار آبی از چشمة خرابات       تا خرقه‌ها بشوییم از عجب خانقاهی (غزل 489 ، بیت 9 )

آری خراباتیان با آنکه همه چیز دارند و برای خود شیخی هستند ! امّا اهل خودنمایی و ریاکاری نیستند:

رطل گرانم ده ای مرید خرابات       شادی شیخی که خانقاه ندارد (غزل 127 ، بیت 6 )

نور خدا ونور آن محبوب حقیقی را باید در خرابات جست :

در خرابات مغان نور خدا می‌بینم       این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم (غزل 357 ، بیت اول )

در عشق ، خانقاه و خرابات فرق نیست       هرجا که هست پرتو نور حبیب هست (غزل 63 ، بیت 3 )

« پیر » خرابات نزد حافظ مقامی ارجمند دارد :

به جان پیر خرابات و حق صحبت او      که نیست در سر ما جز هوای خدمت او

مدام خرقه حافظ به باده در گرو است       مگر که خاک خرابات بود فطرت او (غزل 405 ، بیت اول و بیت آخر )

آن کس که منع ما ز خرابات می‌کند       گو در حضور پیر من این ماجرا بگو (غزل 415 ، بیت 5 )

 

و اوست که با لطفی همیشگی ، دستگیر از راه ماندگان است

بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است       ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست (غزل 71 ، بیت 10 )

به فریادم رس ای پیر خرابات       به یک جرعه جوانم کن که پیرم (غزل 331 ، بیت 5 )

راه بهشت از خرابات می‌گذرد ! :

حافظا روز اجل گر بکف آری جامی       یکسر از کوی خرابات برندت به بهشت (غزل 80 ، بیت 3 )

خرابات نشینان دیدة واقع بین دارند ( که با نور خدا می‌بینند ) بنابراین نمی‌توان نزد آنان لاف عشق و عرفان زد :

با خرابات نشینان ز کرامات ملاف       هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد (غزل 125 ، بیت 8 )

انگار ارزش خرابات از مسجد نیز بالاتر است :

گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر       مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد (غزل 164 ، بیت 4 )

شاید مفهوم این بیت این باشد که طول کشیدن مجلس وعظ در مسجد باعث می شود از خیری که در خرابات وجود دارد بی نصیب بمانم ! ( شاید مراد از مسجد نشینان عالمان بی عمل و گویندگان بیکار باشد و و مراد از خراباتیان عاملان گوینده ! )

حافظ در بیتی دیگر می‌گوید :

عنان به میکده خواهیم راند زین مجلس       که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن (غزل 393 ، بیت 7)

) کلاً حافظ خرابات را یک جورهایی با مسجد در تضاد می‌بیند :

            من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم       اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد (غزل 111 ، بیت 5 )

یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست       وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود (غزل 204 ، بیت 8 )

تو خانقاه و خرابات در میانه مبین       خدا گواه که هر جا که هست با اویم (غزل 379 ، بیت 6 )

در « خرابات » غم واقعی دلبر حقیقی موجود است :

تا گنج غمت در دل میخانه مقیم است       همواره مرا کوی خرابات مقام است ( غزل 46 ، بیت 7 )

خیلی جالب است ! باید جایی که ظاهراً می‌روند و « می » می‌خورند تا از دست غمها آسوده شوند غم وجود دارد و اصلاً بودن سالک در آنجا برای خوردن همین « غم » است ! :

مقام اصلی ما گوشة خرابات است       خداش خیر دهاد آنکه این عمارت کرد (غزل 131 ، بیت 3 )

دست خدا به همراه گدایان خرابات است :

ای گدایان خرابات خدا یار شما       چشم اِنعام ندارید ز اَنعامی چند (غزل 182 ، بیت 7 )

خراباتیان خودیت و منیّت را وانهاده‌اند و خود را چیزی فرض نمی‌کنند :

من اگر رند خراباتم اگر زاهد شهر       این متاعم که همی‌بینی و کمتر زینم (غزل 355 ، بیت 7 )

خرابات آدم را به وجد حقیقی می‌آورد و از تلخی‌های زندگی مادی می‌رهاند :

خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست       تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم (غزل 377 ، بیت 4 )

مقدس است و باید پاک وارد آن شد :

شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام       تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده (غزل 423 ، بیت 3 )

خرابات محل توبه و استغفار است و جایی است که باید گذشته‌ها را اصلح کرد

چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم      در کنج خراباتی افتاده خراب اولی (غزل 466 ، بیت 2 )

حالا با دقّت در انچه از خرابات حافظ آمد به نظر شما کجا می تواند مصداق اتمّ « خرابات » باشد ؟!

با توجه به اینکه مجلس حسینی و مخصوصاً کربلای معلی با انهمه حدیثی که در باره عظمت آن آمده و با توجه به اینکه شور و عشق به خدا را به همراه می اورد و بزرگترین در توبه بندگان عاصی است و مصباح هدایت و سفینة النجاة است دور از حق نیست بگوییم « ذکر اباعبدالله » بهت عشّاق و خرابات شیعیان است

البته این قسمتی از مقاله بلندی از حقیر به نام مرثیه حافظ بر حسین است که تقدیم شد

 ملتمس دعا




تاریخ : شنبه 92/9/2 | 4:44 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر


  • paper | سبزک | تبلیغات متنی