لنگرود - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شهر من لنگرود

بسم الله الجمیل

لنگرود ، شهری است که بین آبی خزر و استواری لیلا کوه ، مجنون وار نشسته است و خونگرمی شالیزارهایش ، با خونسردی باغهای چایش ، به هم آمیخته ؛ و دیدن چهرة مهربان و همیشه بهاری مردمانش ـ با آن نگاه های روشنشان ـ آرزوی تمام کسانی است که یکبار نان و نمکی از سفرة اخلاصشان خورده باشند . لنگرود ، شهر شمخالهای آویخته ، تورهای مندرس صمیمی ، باغهای پرتقال ، رنگارنگ لباسهای روستایی ، عطر بلال و پونه و ... مردمانِ شور و عشق و ایثار است . مقبرة دوازده امام زادة به شهادت رسیده ، بر بلندای ملاتش ، ریشه داری « تشیع » را درخاک پاک قلبهای مردمش ، نمایانگر میکند و آفتاب ، به یاد شهیدانش هر غروب ، خون می گرید ؛ لنگرود شهر ابریشم و شعر و رنج است . پروانه ها بر تبسم گلهایش پیله می کنند  و شعور ، در مقابل شعرش ، به زانو در می آید و « برنج » آینة رنج سالیان طولانیِ لبخند « پینه » بر دستانشان است . لنگرود : شهر من است . 




تاریخ : پنج شنبه 91/1/10 | 11:57 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر


  • paper | سبزک | تبلیغات متنی