به نام خدا
خویش را پیش تو رسوا بکنم یا نکنم !؟
پیش تو معرکه بر پا بکنم یا نکنم !؟
آنچنان محو تو هستم که گمانم تو منی
خویش را در تو تماشا بکنم یا نکنم !؟
هرچه کردم غم این راه به آخر نرسید
شک به پاهای خود آیا بکنم یا نکنم !؟
موج گفتند به من گرچه، ولی شک دارم
پشت یک لحظه به دریا بکنم یا نکنم !
شمع من ! شب پرهای مثل منت نیست ... بگو
که ز لبخند تو پروا بکنم یا نکنم !؟
مانده ام با همهی بی خودیم اینکه تو را
جان من ! از تو تمنّا بکنم یا نکنم !؟
ایستاده است غمت خیره به من مینگرد
درِ این سینه بر او وا بکنم یا نکنم !؟
عکس زیبای تو را تار چرا میبینم
آه بر آینه ها « ها » بکنم یا نکنم !؟
عقل منعم کند از عشق تو، ای دوست ... به او
اعتنا ، خویش بفرما بکنم یا نکنم !؟
به نام خدا
آخرین سروده حقیر تا امروز که تقدیم می شود به آن غائب از نظر
عشقت بسوی ما نگاهی تا می اندازد
در سینه ما موجی از غوغا می اندازد
ساحل نشینان غمت بر خویش می لرزند
چینی که بر پیشانیش دریا میاندازد
« یا منتقم ! » اسم قشنگ و با مسمّایت
ما را به یاد حضرت زهرا می اندازد
پروانه، پای عشق وقتی در میان باشد
خود را میان شعله بی پروا می اندازد
بر عرش ریسه می زند ... جبریل هم انگار
دارد کمی گلخنده ات را جا می اندازد !
خورشید مست چشمهایت می شود وقتی
نور جمالت سایه بر دنیا می اندازد
می بینی و چیزی نمی گویی ... فدای تو !
ما را همین شرمندگی از پا می اندازد
ما دست بر سر « السلام ای عشق » می گوییم
ما را به یادت این سلام آقا میاندازد !؟
این بیتها ما را به تو نزدیک خواهد کرد
از چشمهای نازنینت یا می اندازد
امشب شب روضه اگرچه نیست ، تنهائیت
ما را به یاد حیدر تنها می اندازد
این خار، بی خود میشود از خود نظر وقتی
بر دستهایت ای گل زیبا می اندازد
اللهمّ عجّل لولیک الفرج
از نظرات ارزشمندتان بهره مندم بفرمایید خوشحال خواهم شد
.: Weblog Themes By Pichak :.