فروردین 94 - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چِقَدَر بوی کربلا داری

به نام خدا
این عکس را دیدم این چند بیت نوشته شد :

 سالها آرزوی من این بود
که تو را باز هم بغل بکنم
مادرت را پسر ! ... ببخش ... نشد
که به قول خودم عمل بکنم

گفته بودم اگر که برگردی
رخت دامادی تو آماده است
خنده کردی : « چی چی گونی مار جون » (1)

« عشق رفتن به قلبم افتاده است »

روی پیشانیم بیا بگذار
دست خود را که تشنه ام ... آری !
آه عبّاس من ! فدات شوم
چِقَدر بوی کربلا داری



1- گیلکی : یعنی مادر جان این حرفها چیست !!

 




تاریخ : شنبه 94/1/29 | 6:7 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر


  • paper | سبزک | تبلیغات متنی