بسم الله الرّحمن الرحیم
مرو که با تو نگاهم قشنگ خواهد شد
دلم برای تو ای مرد تنگ خواهد شد
هنوز چند شب مانده تا آن اشقَ الاولین و الآخرین ، آن ضربه شوم را بر فرق امیرالمؤمنین بزند امّا از همین روزها با آنکه هنوز او هست دلم دارد برایش تنگ میشود .
این مثنوی غزل همة داشتههایم برای اوست :
عدالت محض ( مثنوی غزل )
منم که جرعهای از عشق با علی زدهام
منم که چنگ تمسک به « یا علی » زدهام
علی ، عدالت محضی که نیست مثل تو
در این حوالی بی درد کیست مثل تو
من و خیال تو و سینهای پر از آتش
دلم شد از غمت آئینهای پر از آتش
پس از گذشت هزار و چهارصد پائیز
هنوز بر روح باغ میوزد پائیز
چه زود اینهمه مدّت گذشت بر غم تو
هنوز عشق شریک است با تو درغم تو
ببخش اگر قدری دیر خواهم آمد ، عشق !
و اینچنین با تأخیر خواهم آمد ، عشق !
تو را ندیدهام ای وای ! چشمهایم کو ؟!
صدا نکردهامت ، دیر شد ، صدایم کو ؟!
به جان عشق مرو مهربان من برگرد
هنوز وقف عدم مانده جان من برگرد
بمان بیایم و سیرت ببینم آی ! مرو
بمان ز روح تو زخمی بچینم آی ! مرو
صدای پای تو بر خاک ـ آه ـ عجب پیچید
و نام سبز تو در کوچههای شب پیچید
شکاف کعبه نگاه تو را بشارت شد
و ناگهان ظلمت زیر نور غارت شد
مگر سکوت تو را دیدهاند آینهها
که هیچگاه نخندیدهاند آینهها
تو رفتهای و هنوز آب اشک میریزد
تمام شب را مهتاب اشک میریزد
شبی مفسر حرف زلال آب شدی
ابو عدالت ، ابو عشق ، ابو تراب شدی
مرو که بی تو مرا تاب زخم خوردن نیست
پس ازتو زیستن ای خوب ، غیر مردن نیست
مرو که با تو نگاهم قشنگ خواهد شد
دلم برای تو ای مرد تنگ خواهد شد
من از ورای خودم چون نسیم آمدهام
به محضر پدر خود یتیم آمدهام
ببین نیامده اندوه کرده تاراجم
به دستهای پر از پینة تو محتاجم
ببین حقیقت پرواز بی پر و بالم
ببین نیامده از دوری تو مینالم
عجیب نیست که خورشید بی غروبی تو
به روی من میخندی، چقدر خوبی تو!
تو عشق خالص مال خود خودم هستی
هنوز چشم براه تولدم هستی
منم که آینه دار غدیر عشق توام
اگر دروغ نباشد اسیر عشق توام
دلم صنوبر اگر مانده است کار توست
و کار توست اگر سخت بی قرار توست
اگر سفر بروی بیخبر زبانم لال
اگر بمانم بی تو ... اگر ... زبانم لال !
نگاه سبزت را بر تنم نپاشی چه
اگر بیایم امّا تو رفته باشی چه ؟!
من عاشق توآم این را چگونه باید گفت
به آب راز زمین را چگونه باید گفت
اگرمنم ؛ به نگاهت پناه آوردم
برای حس تو یک سینه آه آوردم
تویی که جرعهای از عشق با علی نزدی
مگو پس از این دیگر که یا علی مددی
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی
و خویش را چه عجیب است شیعه مینامیم
من و شما که نفهمیدهایم کیست علی
چنان به لبخندش پشت کردهایم انگار
میان ما بد عهدان غریبهایست علی
کدام چاه در این شهر مرده میداند
که چیست معنی یک عمر خون گریست علی
اگرچه نا محرم ماندهایم پیش تو
مگویِ راز نگاهت بگو که چیست ، علی !
بیا عدالت و شمشیر خویش را بردار
و بار دیگر در بینمان بایست ، علی !
بهار ! سیب جگرهایمان رسیده بیا
بیا بیا که به اینجایمان رسیده ، بیا !
بسم الله الرّحمن الرّحیم
گاهی سخنی ـ هرچند حق ـ از من و امثال من بروز میکند امّا مورد توجه قرار نمیگیرد ؛ میگویند خودش کیلویی چند است که کله پاچة حرفش چه باشد ! امّا اگر همان حرف را بزرگی زده باشد توجهها را جلب میکند و ـ جز معاندان و عنودان ـ پذیرفته میشود . یکی از این حرفها که این حقیر بارها و بارها در لابلای پستهایم آوردهام این است که در پازل دغدغههای فرهنگیِ فرهنگیها ! هر چیز سر جایش نیست و کسانی ادای دغدغه « فرهنگ » داشتن را دارند که در این زمینه سررشتة همچین بدرد بخوری ندارند . بلا تشبیه مثل این میماند که طرف هنوز از اولّات شعر و تصویر و ردیف و قافیه و مخصوصاً وزن چیزی سرش نمیشود آنوقت راه به راه از خودش « ترانه » در ور میکند ! ( راحتتر بگویم این روزها هرکه از ننهاش قهر میکند یک فصل « ترانه سرا » میشود !! ) ( توجهتان را به یکی از این ترانهها جلب میشوم !! ( بلا بدور پست مدرن !! ) : توی این شبای قیر بیکسی ـ منو دریاب مرسی ! ـ آآآآآآی ـ منو که میشناسی !! ـ عاشق چشای میشی توأم ... ـ الخ ـ )
حجة الاسلام و المسلمین عالی از آن دسته کسانی است که سخنانشان لا جرم بر دل نشیند ؛ ایشان ضمن انتقاد از استفاده از موسیقیهای غنا در برگزاری برخی جشنهای ایّام نیمه شعبان بیان داشتند : « کسانی که عامل فرهنگ مهدویّت نیستند وقتی بخواهند مبلّغ دین باشند طبیعی است که انحرافی در آن بوجود بیاید . کسانی که خود فرهنگ دینی را دریافت نکردهاند زمانی که مبلّغ این فرهنگ شوند نتیجهای جز انحراف از اهداف حاصل نمیشود ... مشکل این است که در رسانه عمومی و ملّی ( صدا و سیما ) الگو دهی صحیح صورت نمیگیرد . اینکه چه کسی ، در کجا و برای چه موضوعی برای الگو دهی قرار بگیرد بسیار مهم است و متأسفانه در صدا و سیما جایگاهها قاطی شده است . در جشنهای مذهب با دعوت از هنرمندان و ورزشکاران و خوانندگان بیش از حد به آنها بها داده میشود و از جایگاه خودشان تبدیل میشوند به یک جایگاه الگو و این خیلی میتواند خطرناک باشد . »
یک برنامه تلویزیونی: ( فلان بازیگر زن که یک کیلو رنگ و لعاب به خود ماسانده است ! و فلان مجری ، مقابل هم نشستهاند و دارند تعارف تکّه پاره میکنند : کتی جون ! توی فیلم « غاز در پیاده رو » واقعاً بازی روتین و زیر پوستیی از خودت بروز دادی ... خواهش میکنم ! قابلی نداشت ! ... امشب در چنین شبی توی برنامه ما ، واقعاً باد آمد و بوی عنبر آورد ... خواهش میکنم بو از خودتان است !! ... شب میلاد آقا امام زمان است شما چه توصیهای برای مردم عزیز ما دارید ... بله ... چیز ... ما هم آش نذر پختیم ... چیز کردیم ! ... یعنی با عوامل و پشت صحنه و گریم و برو بچ ... چیز !! بله ... روز 22 بهمن ... ! چیز میکنیم ... برن مردم برن بوی جمکران ، بازار خیریه درست کنن ، شله قلمکار هم بپزن ... مرسی !! حالا با هم ترانه « آی نگارمن » رو میشنویم و برمیگردیم !! ... مردم فدای نگاه خوشگلتون ... با ما باشید »
از نشان دادن عکسهای این اعزه معذوریم ( شطرنجیش کردیم ! )
متأسفانه صدا و سیما در هر فرصتی از اعیاد مذهبی گرفه تا سایر فرصتها ( مثل تحویل سال و ... ) بازیکنان مخصوصاً جلفهایش را به رخ مردم میکشد و حواسها را به سمت آنها میبرد و حرفهای خودمانی و کوچه بازاری آنان و دوستیهای بی حد و مرزشان را که خیلیهایش خط قرمزهای دین هستند را عادی جلوه میدهد .
به نام خدا
از امام حسن ( علیه السلام ) روایت شده که : انّ احسن الحَسَن الخلقُ الحسن : خوبترین خوبیها اخلاق خوب است ( خصال صدوق ـ ص 29 ـ حدیث 102 )
این رباعی تقدیم به امام حسن ( علیه السلام ) به امید اینکه سراینده و خواننده اش از کریم اهل بیت ، صله بگیرند :
از جام محبت خدا مست ، حسن
با ساقی عشق دست در دست ، حسن
از این در نومید نخواهی برگشت
زیرا که کریم اهل بیت است حسن
میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی ( علیه السلام ) مبارک باد
به نام خدا
چند جرعه تماشا
اینجا که گل اسیر تماشا نمیشود
دیوار ، مثل آینه حاشا نمیشود !
اینگونه شمع را در آغوش خود مگیر
پروانه اینقَدَر بی پروا نمیشود !
من مانده ام از اینکه چرا هرچه میکنم
این بغض لعنتی گره اش وا نمیشود
اشکال از من است ببخشید دردتان
در چارچوب سینه من جا نمیشود
این درد نیست ، این چیز تلخ دیگریست
درد اینهمه که طاقت فرسا نمیشود
ای آسمان آبی ! من قول می دهم
این بچه کرم ، روزی پروانه میشود !
گاهی خیال میکنم از عشق دم زدن
تنها به حرف میشود ، امّا ... نمیشود !
این جاده آنچنان هم در زخم ، فرش نیست
پای به خواب رفته من پا نمیشود !
گفتم نیاز دارم امشب ببینمت
خندید و گفت : امشب ؟! فردا نمیشود !؟
پیراهنم که پاره شد ای نابرادران
هرچه شود نصیب شماها نمیشود
باید که آدمیزاده باشد این نگار
حور و پری که اینهمه زیبا نمیشود !
پائیز با بهار ندارد تفاوتی
اینجا که گل اسیر تماشا نمی شود
بسم ربّ الشّهداء والصّدیقین
ای شهید !
گاهی دلم برای شما تنگ میشود ؛ من ، منی که از جام همصحبتی شما چند جرعه بیش ننوشیدهام اینگونه دلتنگ میشوم چه برسد به ...
امّا تو : آرام بخواب . در خون خود . تصویر زیبایی که تو ساختهای و آرامشی که تو به آن رسیدهای جاودانه است . یالیتنی معکُم ...
تعجبم از آن کسانی است که داعیه همراهیتتان را داشتند و الآن در بنگاههای معاملاتی و تاکسی تلفنیها و ... روزشان را به شب و شبشان را به روز میرسانند . و هیچ احساسی به شما ندارند . چرب و شیرین دنیا ... خدعتنی الدّنیا بغرورهاو نفسی بجنایتها و مطالی ...
بعضی از این آدمها گاهی با حسرت میگویند : شهدا شرمندهایم امّا شما باور نکنید ! البته شرمندگیشان باورکردنی است امّا اگر راست میگویند چرا کاری نمی کنند .
این چند بیت از دلتنگیهای کهنه من تقدیم به شما :
پیجیده است بوی شهادتتان
گلهای مست ! خوش به سعادتتان
خونیست چاک چاک نگاه شما
انگار عاشقی شده عادتتان
نام شما هنوز محمدی است
ای جان من فدای سیادتتان !
شب را سحر به زانو در آورد
عریانی صریح عبادتتان
در روزهای سخت تحمل خاک
میآمد آسمان به عیادتتان
آغازِ جاودانگیِ پرواز
تاریخِ باشکوهِ ولادتتان
بسم الله الرّّحمن الرّحیم
مرد به سیگارش پکی زد و قبل از اینکه تمام دود از دهانش بیرون بیاید با زبان دور لبهایش را لیسید و با دندانهای جلوئیش گاز کوچکی هم به بستنی یخی زد و در حالی که ملچ ملوچ میکرد شروع کرد به خوردن . در همین لحظه بود که چشمش افتاد به پسرک که طور خاصی نگاهش میکرد . خواست از او بپرسد که چه میخواهد که خود پسرک جلو آمد و در حالی که سعی میکرد با احترام حرف بزند از مرد پرسید :
ببخشید آقا امام حسین آدم خوبی بود ؟!
مرد که یکه خورده بود با تعجب به پسرک نگاه کرد و با کج و لوچ کردن لبها و چانه اش گفت : آره ، خوب که چی ؟!
ـ شما مُحرّم که میشه براش سینه میزنین ؟!
ـ آره ... چطور ؟
ـ اگه امام حسین الآن بود روزه میگرفت یا بستنی یخی میخورد ؛ اونم توی خیابون ؟!
مرد خشکش زد ، نگاهی به پسرک و نگاهی به بستنی یخی انداخت و پس از اندکی سکوت در حالی که بستنی یخی را به طرف گوشه ای پرت میکرد با شرمندگی گفت : آره ، روزه میگرفت فکر میکنم اگه معاویه هم بود اگر هم میخورد توی خیابون نمیخورد!!
...
الآن از لاشه سیگاری له شده ، دودی رقیق بلند بود .
به نام خدا
به چه قیمتی !؟
علی التلفیزیون ... السلام !!
گریه بازار !!
الی الافتضاح !!
نمیدانم نام این برنامه را چه بگذارم !
اصلاً انتخاب اسم این برنامه را به مسابقه میگذاریم ! . نظر شما ؟!
چرا اینقدر داغ ؟! آخر نمیدانم ـ ماندهام ! ـ این آقای سیما ! نمیفهمد یا خودش را به نفهمی میزند و یا ... ( ـ الخ ـ بماند ! )
اگرچه الحقّ و الانصاف کارشان را بلدند ! اینبار آقایی لباس زنانه پوشیده و ادا و اطفار زن را در میآورد . یادش بخیر نقل است آقای بروجردی در روز عاشورا به عدهای تعزیه خوان برخورد کردند که یکیشان در نقش حضرت زینب ( سلام الله علیها ) ( البته با پوشیه و ... ) در حال اجرای نقش بود . که فتوای خود را بر حرمت پوشیدن لباس زن برای مردان بیان فرمودند ( جواب آنان چه بود بماند ) وقتی برای شبیه خوانی چنین فتوایی داریم پس اهالی تلویزیون و مسئولین کجا خوابیده اند . فیتیله بازار !! جمعه به شنبه ! و سایر برنامههایمان دارد کم کم از همه چیز خالی میشود . آنهم در نظام اسلامی ما . برای تأمین ذائقة مخاطبان روزه دار مان هر ناحقّی را به خورد خلق الله میدهیم و عوام النّاس هم چه میدانند چه خبر است فقط مینشینند و خندهاش را میکنند امّا رسالت ما چیست ؟
آی . به داد اسلام برسید !
به نام خدا
تبریک ایّام .
امّا بعد :
یکی داشت خربزه با عسل میخورد یک نفر دیگر به او گفت آقا نخور برای عقل ضرر دارد . طرف پرسید : « عقل » چیست ؟! . گفت : ... تو بخور !!
پردهنوشتهای دیدم با این مضمون : « خواهرم ! حجاب تو صیانت از خون شهداست » با خودم فکر کردم اگر یارو بداند « شهید » یعنی چه خود بخود حجابش را رعایت میکند . به خانمی بگویی اسلام گفته زن نباید موهایش را در معرض دید دیگران بگذارد ؛ برمیگردد میگوید « اسلام » یعنی چه ؟! ( اگر هم زباناً نگوید عملاً خواهد گفت ـ کلّی کلنجار رفتم ننویسم کیلویی چند !! ) پس دو راه حل میماند :
1- واقعاً معارف قرآن و کلمات ارزشی را آنگونه که هست به آنان که نمیدانند بیاموزیم ( از راه رسانههای مختلف ، کتب درسی و ... )
2- همانطوری که برای کلاه ایمنی موتور سواران و کمربند ماشین و ... شانصد نوع قانون موجود است برای حجاب هم دو سه تا قانون ( بازدارنده ) وضع کنیم و ...
راه حل سومی هم هست : بیخ همه چیز را بزنیم و اینقدر اسلام اسلام و شهید شهید نگوییم و خودمان را برای جواب قیامتیش هم حسابی آماده کنیم .
گاهی انسان کوچولوهایی را میبیند که با جدّیت تمام حجاب را رعایت میکنند ؛ آدم لذّت میبرد . امّا ... بماند !!
باقی بقایتان !
.: Weblog Themes By Pichak :.