بسم ربّ الحسین
این پدر فلسطینی
اکنون
شاید اندکی بفهمد که « حسین » یعنی چه !
من و تو شعرش را می خوانیم و سینه اش را می زنیم
رنج !
این است که ببینی دختر سه ساله ات پر کشیده
صبر از هر کسی برنمی آید
معصومیت نگاه های خسته اش
آدم را می کشد
حسین جان!
ببخش اگر تو را آنگونه که باید درک نکردیم
و اشکهایمان بیدارمان نکرد !
بسم ربّ الحسین
آب ، رباب ، ارباب ...
و آفتاب ... !
ردیف هم ایستاده اند این قافیه ها با دلی دردمند
در غزلِ سوزانِ داغِ تو
تا نظاره کنند که مظلومترین سردار
چگونه بر روی تقدیر لبخند می زند
بغض خونینت را نتوانستی فرو ببری
و خدا شاهد است که حسین صبر می کند !
در کش و قوص آسمان و زمین
جاذبه نتوانست همه تو را به زمین برگرداند
آسمان هم سهمی از خون تو داشت
تو بهانه بودی
همه مادر ها می دانند : بچه شش ماهه که آب نمی خورد !
شیر می خورد ... شیر !
ولی وقتی برادرها تشنه باشند
خواهر ها و پدر و البته مادر !
چگونه او شیر بخورد !؟
تشنگی بهانه بود
علی اصغر آخرین سند حسین بود که قبل از پرکشیدن رو کرد
حالا می فهمم چرا همه چیز در کربلا زیبا بود
وقتی چشمت باز باشد و ببینی جز زیبایی نخواهی دید
و ذوالجناه
سرش پائین بود
نخواست اشکش دیده شود
مبادا حسین احساس تنهایی کند پس از اصغرش
به نام خدا
سلامٌ علیکم
برخی در مورد دست دادن آقای ظریف حرفهایی می زنند که ... بگذریم ای کاش برخی کنار کپی و بازنشر، چیزی هم از خودشان داشتند بگویند
اینان چون از منابع دینی و قرآن و احادیث ما اطلاع کاملی ندارند؛ تا چیزی می شنوند و خوششان میآید چون ظاهراً زیبا است سریع آن را کپی می کنند و ... بدشان هم نمی آید دیگران فکر کنند اصل مطلب را خودشان نوشته اند !
امّا در خصوص دست دادن برادر ظریف با اوباما :
ما هم آداب معاشرت را می دانیم و می دانیم چقدر اسلام در مورد برخورد خوب و مؤدبانه حتّی با قاتل خود ( قضیه ابن ملجم ! ) چه می گوید مثلاً می دانیم که در قرآن آمده « ولیعفوا و لیصفحوا الاتحبّون ان یغفر الله لکم ... » ( یعنی : باید ببخشند و باید گذشت کنند مگر دوست ندارید خدا شما را بیامرزد ... ) ولی این آیه و امثال آن در باره روابط بین مسلمانان و حقوق شخصی مابین آنهاست ؛ در مورد شکر آبهایی است که بین دو نفر مسلمان پیش میآید نه در مورد کفار و منافقین
باید آیات قرآن را با هم نگاه کرد وگرنه خوارج هم از آیات قرآن برای کارشان دلیل میآوردند ( می گفتند : لا حکم الّا لله )
وقتی خدا، رسول گرامیش را از ایستادن بر روی قبر منافقان نهی می کند ... وقتی تهدیدش می کند که اگر ذرهای به کفار اقبال کند رگ گردنش را میبرد و او یاوری نخواهد داشت ... آنوقت به دست دادن با کفّار آنهم امثال کسانی که تا مرفق دستشان به خون عزیزان ما آغشته است و توبه هم نمیکنند و اگر دستشان برسد حاضرند پیچ و مهره اقتصاد ما را یکی یکی باز کنند توصیه می کند !؟
قرآن در کنار آیاتی که به دوستی و وحدت بین مومنان سفارش میکند ، تأکید دارد که در مقابل دشمنان شدید باشیم ... مثلاً در مورد برخی صفات مومنان می فرماید : اشدّاء علی الکفار رحماءُ بینهم ( با کفّار شدیدند و بین خودشان و با خودشان مهربانند )
اگر همه جا دست دادن خوب بود پس چرا امیرالمؤمنین سه جنگی که کردند با مسلمانان بود نه کفّار !؟
در مورد جنگ نهروان و خوارج که همه قاری قرآن بودند بعد از کشتنشان فرمودند : « این من بودم که چشم فتنه را در آوردم و کس دیگری این توانایی را نداشت !! ... »
ما در مورد عراق گذشت کردیم ( با آنکه با ما هشت سال جنگیدند ... چون مسلمان بودند و به اشتباهشان پی بردند و یک طورهایی عذرخواهی هم نمودند ) امّا در باره آمریکایی که الآن هم که با و بر سر میز مذاکره نشسته ایم باز ما را تهدید می کند و از گزینه های رو و زیر میز می گوید باید دست داد !؟ ...
در طی این 37 سال فتنه ای در کشور ما اتفاق نیفتاد مگر اینکه آمریکا در آن نقش داشت . دست دادن یعنی اینکه من تو را دوست دارم آیا انها که با ما دست می دهند ما را دوست دارند !؟ اگر دارند پس چرا اینهمه دشمنی می کنند حتّی در زمانی که ظاهراً با آنان داریم صحبت می کنیم !؟
من اگر جای ظریف بودم چطور وقتی یک زن دیپلمات می خواهد با یک مرد دیپلمات مسلمان دست بدهد با عذر خواهی دستمان را عقب می کشیم همانطور دستم را عقب میکشیدم و البته لبخندی هم می زدم ... یک لبخند معنا دار ! و با وقار تمام می گفتم : « excuse me » ... من اجازه چنین کاری را ندارم ! (Ican notallow this )
به نام خدا
تقدیم به مولی الموحدین
ای برکشیده از عدالت بر ستم شمشیر
ای کاش من هم در رکابت می زدم شمشیر
تو پهلوان پهلوانانی ، ابوالعشقی
حتّی در آب و آتشتت آورده کم ، شمشیر
عشق تو را در دل چو دارم کی اثر دارد
در باورم یک لحظه طعنه ، برتنم شمشیر
تو مهربان بابایِ مظلومِ یتیمانی
ای ذوالفقارت خنده رو و پشت خم شمشیر
تو آمدی و عشق را با خویش آوردی
پیش از تو در باغ سخن میزد قدم شمشیر
تا نام سبزت در حریم آسمان پیچید
در دستهای نازنینت شد قلم شمشیر
بستی کمر را زیر لب با خویشتن گفتی :
آمادة آمادة آماده ام ، شمشیر !
فزتُ و ربّ الکعبهات حاکی از آن دارد.
کز چهرة مانند ماهت برده غم ، شمشیر
شق القمر کردی ، ز خون چهره ات پیداست
شد قاتلت مولای من هم زهر ، هم شمشیر
.: Weblog Themes By Pichak :.