خدا کمکمان کند! - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خدا کمکمان کند!

بسم الرّب الرّحیم

عزیزی برایم پیامکی فرستاد ولی موقعیّت نشد جوابش را بدهم . بار دوم فرستاد و چیزی نوشت که هرچه فکر کردم چه بنویسم عقلم به جایی قد نداد چون در موردم ادعایی شده بود که ... ( هرچه برایش می‌نوشتم یا شکسته نفسی حساب می‌شد و یا خود ادعایی بود ! ) اگر چه باز موقعیت پیش نیامد جوابش را بدهم ـ در حالیکه تصمیم داشتم ـ

بار دیگر پیامک فرستاد که « آیا اتّفاقی افتاده ؟! مبادا چشم برزخی گشوده ای و جمال ما را دیده‌ای که جوابمان را نمی دهی ؟ ! »

یک لحظه به فکر فرو رفتم و با خود اندیشیدم که اگر من هم با مولایم چنین معامله‌ای می‌کردم و نگران بودم از اینکه « او که جوابم را می‌دهد و یا نمی‌دهد آیا « اتفاقی » افتاده ؟ » چقدر راه ترقّی برایم هموار می‌شد ! »

یاد این بیت حافظ می افتم :

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک

چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

یاد چند بیت هم از خودم افتادم که در آن سالهای دور ( پائیز 70 ) سروده‌ام :

من از حرارت خونین آه خود نگرانم

و از سیاهی بخت سیاه خود نگرانم

گناه کردن خود را دلم قبول ندارد !

و من برای دل بی‌گناه خود نگرانم !

چو کوزه‌ای که پر از خالی است و تشنة آب است

برای خستگی گاه گاه خود نگرانم

خدا کمکمان کند نگران رابطه خودمان با او باشیم و اینکه مبادا دوستمان نداشته باشد و بدتر ما فکر کنیم مقام و موقعیّتی پیشش داریم . یا حق




تاریخ : سه شنبه 91/3/23 | 8:19 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی