چند بیت تکلّم - شین مثل شعور

چند بیت تکلّم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

در ایّام شعبانیه هستیم

خدایا یک رکعت نماز عاشقانه نصیبمان کن :

چه می‌شود یک لبخند سر کنم با تو

و ... چند بیت تکلّم اگر کنم با تو

بِکَ علیکَ ...

تو را به خودت قسم . جرعه‌ای هم در کام ما بریز اگرچه لایق نیستیم :

چند بیت تکلم

به میهمانی خورشید می‌برم خود را

به سمت باد چنان بید می‌برم خود را                   

مرا دوباره از آئینه کرده‌ای پُر ، عشق !

از اینکه لطف به من می‌کنی تشکّر ، عشق !

دلم اگرچه که دیریست مثل سنگ شده است

برای دیدن تو تنگِ تنگِ تنگ شده است             

دلم ز یاد بهارت همیشه لبریز است                    

اگر چه فصل نگاهم هنوز پائیز است         

منم که عین نیازم به ناز چشمانت

چه می‌شود ببرم پی به راز چشمانت             

نماز ! آه خدایا بهانة خوبیست

و مثنوی غزلِ عاشقانة خوبیست                    

عزیز ! پیش تو سرشارم از تغزّل خویش

اگرچه ! خار چه دارد بگوید از گل خویش

ستودنت را شعری بلند خواهم کرد

به گیسوان سیاه تو بند خواهم کرد

منم مقیم به درگاهت ای همیشة من

در آب و آتش عشقت تنیده ریشة من

به محضرت با خاری رجوع خواهم کرد

مقابل گل رویت رکوع خواهم کرد

منم شقلیق خودروی کوچه باغ طلب

منم که بر جگرم مانده است داغ طلب

چه می‌شود یک لبخند سر کنم با تو

و ... چند بیت تکلّم اگر کنم با تو

به بیتی از غزلی ناب میهمانم کن

به جرعه‌ای از مهتاب میهمانم کن

سرم مقابل تیغت دوباره خم شده است

دوباره از اشکم چند قطره کم شده است

صدای من مشکوک است آه حق داری

نکرده‌ام به جمالت نگاه ، حق داری

بر آستان غمت سر چگونه بگذارم

بگو چگونه بگویم که دوستت دارم

بتاب بال و پرم را بسوز ، منتظرم

برای دیدن رویت هنوز منتظرم

 تو روح بخش قیام و قعود من هستی

تو هست و نیست تو بود و نبود من هستی

اگرچه لبخندت بیمه کرده‌ است مرا

ندیدن تو سرآسیمه کرده‌ است مرا

 تو ، ای پناه غزلهای نیمه سرگردان

مرا به وسعت بس‌مرز عشق برگردان

بیا و بین من و قلب من بزن پل ، عشق !

بیا بیا که ندارم دگر تحمل ، عشق !

مرا ز بند خودم می کند رها سجده

در آب اشک آتش می‌زند مرا سجده

 کنون که خود را چون کوه بر زمین زده‌ام

چو چشمه چنگ در ایّاک نستعین زده‌ام

که آینه‌ای بی خود از خودم اکنون

زلال و بی پروا در تشهدم اکنون                     

رمیده است زما گرچه ، باز باز آید

چه جای شکوه که آن دلنواز باز آید

مخور غم ای دل مسکین که آن نگار عزیز

به قهر رفت اگرچه ، به ناز باز آید

دلم برای نگاهش چقدر تنگ شده است

دعا کنید زمان نماز باز آید !!

خدایا !

نماز عارفان پیشکشمان ! نماز بچه‌های پاک و معصوم را نصیبمان کن :




تاریخ : یکشنبه 91/4/11 | 12:32 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی