یک دلنوشته قدیمی در روز میلاد آن غائب از نظر تقدیم به همه منتظران :
رشک آسمان
سحری گر برسد دست من ای ماه ، به تو
شِکوهها میکنم از این غم جانکاه ، به تو
امشب آنگونه خرابم که در این راه مهیب
چشم امید ندارم مگر ای ماه ، به تو
سبزه ام گرچه ، ز پابندی خود شرمم باد
ای خوشا بخت نسیمی که بَرَد راه به تو
سر فرود آر در این چشم که گود افتادهاست
تا دهد رشتة اسرار من این چاه به تو
گر در آغوش من آرام بگیری ای ماه
آسمان رشک برد گاه به من گاه به تو !
پای پر آبلة من نگران است هنوز
که مبادا نرسد آخرش این راه به تو
باز شرمنده شدم پیش تو ، گرچه گفتم
غم دیرینه خود را به صد اکراه به تو
در شب زلف تو گم شد دل دیوانه من
بی خود از خویش شود هر که شد آگاه به تو
جنگ عشق است مرنج از غم و تسلیم مشو
داده غم خنجر اشک و سپر آه به تو
تاریخ : پنج شنبه 91/4/15 | 9:4 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.