به نام خدا
شمع آشنا !
خواب دیدهام شبی تو را
مثل اینکه داشت ماه
حرفهای روشن تو را دوباره میشنید
آه چاههای شهرمن
هیچگاه ماهتاب را
در دل سیاه خویش راه میدهند ؟
کاش چشمهها
امتدادشان به سوی چشمهای آبی تو بود
کاش بچه بیدهای قد خمیده گوششان
مثل سروها
تشنة حقیقت صدای آبی تو بود
سایه سار روشن نگاه مهربان تو
آفتاب را
غرق نور کرده است
آی سارهای خسته آسمان ظهور کرده است !
قلّهها
سر به سوی لحظههای آسمانیت گرفتهاند
یاسها
بوی مهربانیت گرفتهاند
شمع آشنا !
شب
هر زمان دلش برای دیدن تو تنگ میشود
مثل بچهای
بغض میکند
ظلمت نگاه تیرهاش قشنگ میشود
« راه شیری » آشنای کاسة گلی شیر توست
کاش با ستارهها
لحظهای
میهمان سفرة صمیمی تو میشدم
فکر میکنم فرشته ها
مات بینهایتِ نگاه نافذ تواند
یک نفر هنوز
نام روشن تو را برای نخلهای سبز سوخته
آه میکشد
( تقدیم به آشنای کوچه باغهای غربت نخلستانهای کوفه ، علی ِمظلوم ( علیه السلام ))
.: Weblog Themes By Pichak :.