باز امام رضا ((ع) - شین مثل شعور

باز امام رضا ((ع)

 

به نام خدا

جای عزیزان خالی باز توفیق رفیق شد و به خاک بوسی آستان علی ابن موسی الرضا ( علیه آلافُ التحیةِ و الثّنا ) نائل شدم . شب تولد خواهر مکرّمه ایشان ، حضرت معصومه ( علیها سلام الله ) ، آقا بر همه زائرانشان نظر لطف نمودند به ما هم . من تعجب می‌کنم از کسانی که می‌توانند امّا خود را به این درگاه نورانی نمی‌رسانند و از مهربانی این امام رئوف ، بهره نمی‌گیرند .

من اگرچه خود را لایق این آستان نمی دانم و از ته دل سروده‌ام که :

ابریست دلم که رو به ماه آورده‌است

رو سوی تو با روی سیاه آورده‌است

ای ضامن عشق ! ضامن آهو ! ، آه

گرگی به نگاهتان پناه آورده‌است

امّا با آنکه چند ساعتی است از سفر برگشته‌ام اگر همین الآن دعوت شوم باز با شوق و شور راهی می‌شوم . از بس کرم و لطف از امام رضا ( علیه السلام ) دیده‌ام . ( و صد البته مهربانی دیدن از این امام همام به خوب و بد بودن ماها بستگی ندارد ایشان به همه لطف می‌کنند . ) در سفرهایی که به مشهد داشته‌ام آنقدر کرامت از ایشان دیده‌ام که نگو و نپرس :

یک خاطره :

پنج شش سال پیش بچه‌های کانونمان را برده‌ بودیم اردوی مشهد ، به امید اینکه برایشان در مدرسه‌ای اسکان بگیریم ، آنها را در ترمینال گذاشتم و کارت شناسایی خودم ( که دبیرم ) را برداشتم و رفتم ستاد اسکان . وارد اتاقی شدم که چند نفر منتظر نوبت بودند تا در خواستهایشان را بگویند . طرف هم می گفت : نداریم ، تمام شده ، مدرسه‌ها را می‌خواهند رنگ بزنند و برای سال تحصیلی جدید آماده کنند و از اینجور صحبتها . خودم را جلو انداختم و درخواستم را گفتم که همان جوابها را شنیدم . یک لحظه غمی بزرگ آمد توی دلم . 40 نفر در ترمینال منتظر من بودند که ... . آمدم بیرون در ، نزدیک خیابان . سرم را به طرف امام رضا ( علیه السلام ) گرداندم و گفتم : آقا اینها مهمان شما هستند من فقط خادم اینها هستم ؛ خودت می‌دانی‌ !

یک نفر صدایم کرد و مشکلم را پرسید ، قیافه‌اش نشان نمی‌داد بتواند مشکلی از من حل کند . بعد از شنیدن حرفهایم گفت من اینجا راننده هستم ، دسنم را گرفت و از دری دیگر برد داخل و از چند تا اتاق تو در تو عبور داد و برد داخل همان اتاقی که جواب منفی شنیده بودم . به آن آقای پشت میزی گفت کار این آقا را راه بینداز ! آن آقا که چند لحظه پیش جواب منفی به من داده بود مثل اینکه اصلاً مرا ندیده سریعاً از تعدادمان سئوال کرد و هماهنگی‌های لازم را انجام داد و در مدرسه‌ای نزدیک ترمینال که گمانم اسمش دهخدا بود اسکانمان داد . در پوستم نمی گنجیدم سریعاً آمد و همراهانم را بدون اینکه پول کرایه‌ای برای جابجایی بدهیم با پای پیاده آوردم محل اسکان . جایتان خالی واقعاً به ما خوش گذشت . اتفاق حالب دیگری هم برایم افتاد که فهمیدم آقا به خادمان زائرانش نگاه مخصوصی می کند که بماند .

خدا زیارت دوباره امام رضا ( علیه السلام ) را نصیب من و شما بفرماید .




تاریخ : چهارشنبه 91/6/29 | 6:41 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی