به نام خدا
این شعر بسیار قدیمی هم یکی از دوستان خوب تقاضا کرده ، که می گذارم حالش را ببرد ( فعلاً کار فرهنگی تعطیل !! - اگرچه به نظر خود حقیر این هم کاری فرهنگی است !- )
نارفیق
تو ای تویی که تو در پیش من ، منِ من بودی
چو زخم خونینی پاره تن من بودی
ز گریه کردن من خنده کردی و دانستم
تو هم ، چو دشمن ای دوست ، دشمن من بودی
تویی که خنجر خود را چو گل به دست تو دادم
چو خار تنها در فکر گردن من بودی
مگر چه دیدی از من مگر چه کردم با تو
که روز و شب پی آزاد دادن من بودی
دریغ ! در سفر زندگی تو با نامردی
بجای قافله سالار ، رهزن من بودی
تو را هنوز دعا می کنم ، به دیدة منت
تو سنگدل ای کاش سنگ مدفن من بودی!!
فعلاً !!
تاریخ : یکشنبه 91/7/2 | 8:49 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.