غزل اشتیاق - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غزل اشتیاق

هو

سلام

غزلی ناچیز از این حقیر که شاید حدود 17 سال پیش سروده ام تقدیم به اهلش :

اشتیاق

در آسمان نگاهش شهاب زندانیست

بزیر گیسویش آفتاب زندانیست

شب است روز من تیره روز از این داغ

که ماه رویش پشت نقاب زندانیست

به من سیاهی چشمش چه طعنه ها که نزد

دریغ زیر زبانم جواب زندانیست!

کسی که مستی ما را حرام می دانست

به جرم خوردن جامی شراب زندانیست !!

به گیسوانش آهسته تر بکوب ای باد

هزار سینه در این پیچ و تاب زندانیست

سیاهی چشمش آنچنان مه آلود است

که پشت این مژه گویی که خواب زندانیست !

به گرد چشمم پیچانده عشق حلقه اشک

عجیب نیست که آتش در آب زندانیست ؟!

بمیر چونکه به دریا نمی رسی « عابد »

چو قطره تا ذهنت در حباب زندانیست




تاریخ : چهارشنبه 91/8/10 | 6:18 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی