به نام خداوند خورشید عدالت علی !
این مثنوی غزل را ـ اگرچه برای برخی تکراری باشد ـ به عشق علی ( علیه السلام ) می گذارم . خدایا به خاطر گل رویش از من بپذیر :
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی !
علی عدالت محضی که نیست مثل تو
در این حوالیِ بی درد ، کیست مثل تو
تو با تمام بزرگی امیر عشق منی
یگانه معنی عید غدیر عشق منی !
تمام عشق ! تو مولی، ولی من هستی
اجازه هست بگویم علی من هستی ...
صدای پای تو بر خاک ـ آه ـ عجب پیچید
و نام سبز تو در کوچه های شب پیچید
شکاف کعبه نگاه تو را بشارت شد
و ناگهان ظلمت زیر نور غارت شد
مگر سکوت تو را دیده اند آینه ها
که هیچگاه نخندیده اند آینه ها
شبی مفسر حرف زلال آب شدی
ابو عدالت، ابو عشق، ابو تراب شدی
علی شدی تو و خورشید ، خاک پای تو شد
بهار لبریز از سبزی صدای تو شد
تو را ندیده ام ای وای چشمهایم کو
صدا نکرده امت دیر شد صدایم کو !
بجان عشق مرو مهربان من برگرد
هنوز وقف عدم مانده جان من برگرد
بمان بیایم و سیرت ببینم ، آی ! مرو
بمان ز روح تو زخمی بچینم ، آی مرو !
مرو که با تو نگاهم قشنگ خواهد شد
دلم برای تو ای مرد تنگ خواهد شد
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی !
و خویش را چه عجیب است شیعه مینامیم
من و شما که نفهمیدهایم کیست علی
چنان به لبخندش پشت کردهایم انگار
میان ما بد عهدان غریبهایست علی
کدام چاه در این شهر مرده میفهمد
که چیست معنی یک عمر خون گریست علی
بیا عدالت و شمشیر خویش را بردار
و بار دیگر در بینمان بایست ، علی !
...
بهار سیب جگرهایمان رسیده بیا
بیا بیا که به اینجایمان رسیده بیا !
.: Weblog Themes By Pichak :.