بسم ربّ الحسین ( علیه السلام )
قصة شور و شتاب
بیهوده نیست قصة شور و شتابتان
در عشق کرده است خدا انتخابتان
آقا ! غروب جلوهای از غربت شماست
دُرد شفق چکیده ز جام شرابتان
اصلاً عجیب نیست که خورشید مایل است
تا تشنه لب شهید شود در رکابتان
ای مشکهای تشنه ، شما را قسم به عشق
چیزی هنوز مانده ـ بگویید ـ از آبتان !؟
لب تشنه بر نمی گردد اصغر شما
معلوم بود این خبر از اضطرابتان ...
بر تارهای گیسوی خود چنگ می زند
در زخم جاری است نگاه ربابتان
ای خیمه ها که شاهد این عشق بودهاید
حق است اگر بسوزد تیر و طنابتان
ای تیرهای بی سر و پای سه شعبه ، حیف
از آسمان و از پرهای عقابتان
شمشیرهای تشنه ! در این آخرین نبرد
گم کردهاید خود را در پیچ و تابتان ؟!
اینسان که سایه های شما آه میکشند
خورشید هم مگر که ببیند به خوابتان
مانند غنچه ها تنتان چاک چاک شد
شاید مگر بهار کند انتخابتان
طوفان استعاره و اعجاز رد العجز
شد آفتاب محو غزلهای نابتان
شرمنده میشود مرگ از دیدن شما
عالی در آمدهاست حساب و کتابتان !
بیهوده نیست قصة شور و شتابتان
در عشق کرده است خدا انتخابتان
.: Weblog Themes By Pichak :.