به نام خداوند شهیدان
تقدیم به حضرت زینب کبری ( سلام الله علیها )
رخصت دیدار
اشک خون از بس تاوان ز منِ زار گرفت
چشمم آئینة سرخیست که زنگار گرفت
در فراق تو به خورشید چنان سخت گذشت
کز سیاهی غمت ، کار شب تار گرفت
شمع و پروانه و گل ، بلبل و قمری و درخت
باغبان عشق تو را از همه اقرار گرفت
تن عباس تو وقتی جگر مشک درید
بوی « جنّاتٌ مِن تحتها الْانهار » گرفت
آه از آن لحظه که شمشیر خبیثی نامرد
از علمدار علم و ز تو علمدار گرفت
تیر بر حنجر شش ماههات آنگونه نشست
گوئیا غنچة پرپر شده ای خار گرفت
پیش چشمان تو شد یوسفت ارباً اربا
غنچهای عطر ز پیراهنت انگار گرفت
ناله بر زخم تنت خار مغیلان سر داد
درس از داغ غمت عقرب جرّار گرفت !!
هر که بیتی پی آزردن قلب تو سرود
صلهها از نوة هند جگرخوار گرفت !!
دورِ نزدیک ! که شد تشنة لبهای تو آب
هر که از همچو تویی رخصت دیدار گرفت
دید صد بار نه ، ده بار نه ، یکبار تو را
شعله یک بار نه ، ده بار نه ، صد بار گرفت
جان به قربان دل بلبل زاری « عابد » (1)
کز رگ گردن گل بوسه خونبار گرفت
1- تخلص این حقیر « عابد » است
.: Weblog Themes By Pichak :.