بسم الله الرّحمن الرّحیم
با سلام به همه مخصوصاً عاشقان شعر و علی الخصوص عاشقان غزل
این چند جرعه تماشا را از جام ذهن من بنوشید و ان شاء الله لذت ببرید :
اینجا که گل اسیر تماشا نمیشود
دیوار ، مثل آینه حاشا نمیشود !
اینگونه شمع را در آغوش خود مگیر
« پروانه » اینچنین بی پروا نمیشود !!
من مانده ام از اینکه چرا هرچه میکنم
این بغض لعنتی گره اش وا نمیشود
اشکال از من است ببخشید دردتان
در چارچوب سینه من جا نمیشود
این درد نیست ، این چیز تلخ دیگریست
درد اینهمه که طاقت فرسا نمیشود
ای آسمان آبی ! من قول می دهم
این بچه کرم ، روزی پروانه میشود !!!
گاهی خیال میکنم از عشق دم زدن
تنها به حرف میشود ، امّا ... نمیشود !
این جاده آنچنان هم در زخم ، فرش نیست
پای به خواب رفته من پا نمیشود !
گفتم نیاز دارم امشب ببینمت
خندید و گفت : امشب ؟! ... فردا نمیشود !؟
پیراهنم که پاره شد ای نابرادران
هرچه شود نصیب شماها نمیشود !
پائیز با بهار ندارد تفاوتی
اینجا که گل اسیر تماشا نمی شود
.: Weblog Themes By Pichak :.