اَبَر آسمان ! - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اَبَر آسمان !

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

من عاشق نگاه امام خمینی (ره) بودم و هستم و خواهم بود

این چهارپاره اگرچه ناقص تقدیم به روح پرفتوح آن اَبَر آسمان :

 

خاکِ لب تشنه با خویش می گفت :

عشق اگر قدری آسان بگیرد ...

چتر برداشته بود خورشید

منتظر بود باران بگیرد

 

چارده سال می‌شد که از باغ

رانده بودند پروانه‌ها را

زخم برداشته بود دیگر

مثل گل پهنة شانه‌ها را

 

چارده سال می‌شد که خورشید

را ز سرشاخه‌ها چیده بودند

چارده سال می‌شد که گلها

زیر باران نخندیده بودند

 

انتظار بدی بود و دیگر

وقت آن بود تا سر بیاید

لحظة آتشین شکفتن

بود وقتش که دیگر بیاید

 

روزی از روزها یک مسافر ...

یک پرستو ز تبعید برگشت

حکم کردند : «  باید نیایی

چاره‌ای نیست » ... نشنید ، برگشت !

 

آمد اول به بستان سری زد

یادی از سرخی لاله‌ها کرد

در فراق سمن اشکها ریخت

در عزای چمن ناله‌ها کرد

 

بعد قدری خودش را سبک ساخت

با ملاقات گلهای مجروح

شد مسیحا و دیدند او را

در تن خستگان می‌دمد روح

 

ساده بود و صبور و صمیمی

جز به سوی خدا رو نیاورد

شعله بر دوش خود داشت امّا

لحظه‌ای خم بر ابرو نیاورد

 

ما که از خویش چیزی نداریم

هرچه او داد از او گرفتیم

ما که اینگونه عاشق نبودیم 

عشق را یاد از او گرفتیم

 

جز نوازش ندیدیم از او

سهم ما شد حریر کلامش

با علی آشنا کرد ما را

طعم عید غدیر کلامش

 

اشک در چشم ما حلقه می‌زد

محو لبخند او می‌نشستیم

چشمه‌ای آبی از آسمان بود

پیش او با وضو می‌نشستیم

 

ساغرش را گرفتند از او

گفت : عیبی ندارد ، غمی نیست

چارده سال غربت ! خدایا !

چارده سال ... حرف کمی نیست

 

 

جاده لبریز سیل قدمها

چشمها مانده بی تاب یک عکس

مشتها را گره در گره کرد

طرح خونینی از قاب یک عکس

 

استواریِ این سرو نستوه

کوه‌ها را به زانو در آورد

باطل از بانگ جاء الحقش مُرد

این اَبَر آسمان ، این اَبَر مرد

 

گردبادی که ناگاه برخاست

موج در موج از خشم و فریاد

ریشه کفر را کند یکجا

ظلم و بیداد را داد بر باد

 

زین العابدین آذرارجمند لنگرودی

 




تاریخ : دوشنبه 91/11/16 | 8:43 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی