اینهم برای آنهایی که اهلش نیستند - شین مثل شعور

اینهم برای آنهایی که اهلش نیستند

هوالمحبوب و لاغیره

****

بیا اینور بازار

من ادبیات خوانده نخوانده‌ام !

ابیاتم از ادب خالی است.

خال گونه‌هایش حالی به حالیم می‌کند

دم به ساعت دمِ خال خال می‌گیرم :

« گاهی خیال می کنم از عشق دم زدن

تنها به حرف می‌شود امّا ... نمی‌شود! »

از آسمان پنجم شعرم کلاهم پائین افتاد

داشتم به شما می نگریستم که گریستم

ـ عشق شوری در نهاد ما نهاد ـ

چند ثانیه تماشا فرصت حیات ماست

: « گر چشم به چشم من بدوزد آتش

در حُرم نگاه من بسوزد آتش »

و مرگ چند ثانیه ؛ تنها چند ثانیه ما را از تماشا باز می‌دارد

آی من در تماشا غرق شده‌ام ، ببینید !

مرگ برایم لالایی خواهد خواند لا لا لا لا ...

و من برایش خواهم گفت

و شرح خواهم داد که چقدر دلم تنگ است

عمق نگاه کبوترها نیز راز آبی آسمان را برایم فاش نکرد

هنوز سیمرغ کبوتر چاهی نیست

و گرگها مگر دل ندارند که عاشق یوسف شوند

: « تو لکه ننگ نازنینی هستی

ناجور قشنگ نازنینی هستی

مبهوت تو مانده‌است مهتاب ای عشق

حقّا که پلنگ نازنینی هستی »

باقی بقای ماست که دوستیم !!‏
 




تاریخ : شنبه 87/9/30 | 1:3 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی