به نام خدا
سلام
( داستانک )
ـ خانم بزرگوار! ... ببخشید یک سئوال میتوانم از شما بپرسم ... شما در وضو چقدر از صورتتان را میشویید؟!
ـ منظور؟!
ـ میخواستم جسارتاً اگر ناراحت نمیشوید عرض کنم بناگوش و زیر گردن و حلق و گلو و مری و ... را که نمیشویید،میشویید؟!
ـ نع! ... چه حرفا !!
ـ باز جسارتاً عرض میکنم ـ البته میبخشید ـ زن فقط میتواند قرص صورت ، اندازهای که در وضو شسته میشود را در معرض دید نامحرم قرار دهد .
ـ بععععله ؟! ... برو ببینم دیوانهی امّل !! ... حالا واسه من آدم شده !!
..................................................
شوخی جدی ! ( از این به بعد ادخال سروری است در قلب مؤمن ان شاء الله )
ببخشید ! اینجوری خوبه ؟!
.
بذار من بگم ؛ ام م م م !
.
نع ! ... نُچ ... خوب نیس !
.
اِ ... اینطوری خوب نیس ؟! ... آخه بهم میاد !!
.
هه هه هه ! ... بهت میاد ؟! ... کجا بهت میاد !؟
.
منو مسخره میکنی ؟! ... الآن میرم به مامانم می گم !
.
نه بابا ! ... به مامانش میگه ! ... بگه چیکا کنیم ؟1
.
به مامانش بگه با من طرفه !!
.
ببینیم دعواشون به کجا میرسه ؟!
.
یه هوک چپ بزن زیر دماغش بادمجون در بیاد !!
.
.
الو آقای 110 اینجا چیز شده ... دعبا ! ... بدویین بیاین به آدرس اینجا !
.
چ چ چ چ ... سب زخم دارین ! ( چشم ! ) الآن میام !
.
و آخر داستان :
بچهها ! ... دختره رو داغونش کردم ! ... یه صورت زدم توی چکش ! ... یه دماغ زدم توی مشتش ! ... از همه اینها گذشته یه چیز ... ! چیز زدم توی اردنگیش !! ... داغونش کردم ! ... آها ! ما اینیم !!
.: Weblog Themes By Pichak :.