بسم الله الرّحمن الرّحیم
در چند مرحله « طرح تضمین » را اجرا کردم که فقط در مرحله اول از آن استقبال شد . تصمیم گرفتم خودم شعر آقا را تضمین کنم . این هم سعی ناقابلی که کردم ، تقدیم به همه دوستداران آن عزیز مقتدر : ( نواقص را بر ما میبخشند ان شاء الله )
من سوختهی دیده بارانی خویشم
افتاده به دام دل طوفانی خویشم
پیشت خجل از طرز غزل خوانی خویشم
سرخوش زسبـوی غم پنهــانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
ای عشق! هوادار تو هستم من درویش
هستم پی دیدار تو یک گام ز خود پیش
گفتی به من : از زخم در این راه میندیش
در بزم وصال تو نگـویـم زکم و بیـش
چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم
ای کاش مرا ای تو که جانی و جهانی
بنشینی و در بزم نگاهت بنشانی
من تشنه چشم توام آنگونه که دانی
لـب بـاز نکـردم به خروشـی و فغـانی
مـن محـرم راز دل طـوفــانـی خویشم
بگشا پی خوشنودی این غمزده دستی
گردی بزدا از نگه باده پرستی
هر چند که تا حال دلم را نشکستی
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمری است پشیمان زپشیمانی خویشم
تا راه به میخانهی اسرار نبردم
با هر مژه از گونه رد اشک ستردم
خود را ز محبّان وصالش نشمردم
از شوق شکرخند لبـش جان نسپـردم
شرمنـده جانـان ز گران جانـی خویشم
باریست که بر دوش کشیدم به همه عمر
جز « هجر » ندیدم ، نشنیدم به همه عمر
یکبار به وصلت نرسیدم به همه عمر
بشکسته تر ازخویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
ای عشق ندارم ز تو غیر از تو تمنّا
ساحل شدهام ، سایه و همسایة دریا
تا سیر ببینم همه عمر رخت را
هر چند « امین » ، بسته دنیا نیـم امّا
دلـبـسـتـه یــاران خــراسـانـی خویشم
.: Weblog Themes By Pichak :.