به نام خدا
هرچه آسمان نگاه می کند به من
التماس می کند به من
شور آبی حضور او
سهم شوره زارهای خسته میشود
من نشسته ام چه بیخیال
او بجای من شکسته می شود !
دستهای بی دعای من
داس میشوند
دردهای مبهمی که زرد و ساده اند
دور من پلاس میشوند
من هنوز شاعرم ، شعور من
قد او نمی رسد هنوز هم نمی رسد به طاقچه
دست او نمی رسد به لحظههای سبز باغچه
تشنه میشوم ولی
گرچه آخر « سراب » آب هست و نیست
سهم من ز ابرها عقیم ماندن است
تاریخ : پنج شنبه 92/5/24 | 10:17 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.