بسم الله الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند قول و غزل
پس از 16 سال این غزل آمده است تا خوانده شود !
تا شبی آتش عشق تو به جانم افتاد
پرده از صورت پیدا و نهانم افتاد
خرمن عقل مرا سوخت نگاهی مرطوب
نظرم سوی تو ای ماه گمانم افتاد !
کفرم از فکر ملاقات تو بود آه ببخش
آنچه در حالت مستی ز زبانم افتاد !
تو که هستی که من غمزدهی خونین دل
زیر پاهای تو حتّی نتوانم افتاد ؟!
با تو خوش بود دل اکنون گله از این دارم
که چرا کار به کار دگرانم افتاد !
عشق و رسوایی و بیچارگی و دربدری ...
چه کنم قرعه ی مهرت به زیانم افتاد
من ز خود بی خبرم ، دل به نگاهت دادن
اتّفاقیست که بی آنکه بدانم افتاد
آمدم باز ... نبودی تو و بر خاک درت
قطره ای اشک ز چشم نگرانم افتاد
تاریخ : یکشنبه 92/6/17 | 10:15 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.