غزلی 16 ساله - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غزلی 16 ساله

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

به نام خداوند قول و غزل

پس از 16 سال این غزل آمده است تا خوانده شود !

تا شبی آتش عشق تو به جانم افتاد

پرده از صورت پیدا و نهانم افتاد

خرمن عقل مرا سوخت نگاهی مرطوب

نظرم سوی تو ای ماه گمانم افتاد !

کفرم از فکر ملاقات تو بود آه ببخش

آنچه در حالت مستی ز زبانم افتاد !

تو که هستی که من غمزده‌ی خونین دل

زیر پاهای تو حتّی نتوانم افتاد ؟!

با تو خوش بود دل اکنون گله از این دارم

که چرا کار به کار دگرانم افتاد !

عشق و رسوایی و بیچارگی و دربدری ...

چه کنم قرعه ‌ی مهرت به زیانم افتاد

من ز خود بی خبرم ، دل به نگاهت دادن

اتّفاقیست که بی آنکه بدانم افتاد

آمدم باز ... نبودی تو و بر خاک درت

قطره ای اشک ز چشم نگرانم افتاد




تاریخ : یکشنبه 92/6/17 | 10:15 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی