بسم الله الرّحمن الرّحیم و بسم الله النتقم مِن اعداء الحسین
هوالشّهید
داستان مرد
آسمان شکافت در مسیر تیر
بوی خون گرفت دیدگان مرد
بغض پاره شد در گلوی طفل
« آب » جان سپرد بر زبان مرد
دست غنچهای چند ماهه را
گردنی غریب دور خود گرفت
بوسههای گرم گرچه تشنه بود
تند تند ریخت از لبان مرد
آخرین امید بال بال زد
آخرین نگاه زیر ابر ماند
آن غروب تلخ شب نیامده
بی ستاره شد آسمان مرد
رقص گرگها ... یک غزال سبز ...
بزم نیزه بود دشت سوخته
گاه مرد شد میزبان زخم
گاه زخم شد میهمان مرد !
اسب خسته ای بی سوار شد
زیر یک هجوم چند خیمه سوخت
ایستاده بود پابرهنه باد
در مقابل کودکان مرد
خاک ناله کرد ... آسمان گریست
دست تیغها خون گرفته بود
آخر همین لحظه های سرخ
تازه شد شروع داستان مرد
تاریخ : پنج شنبه 92/8/23 | 2:6 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.