بسم الله الرّحمن الرّحیم
تقدیم به لحظات آخر امام حسین ( علیه السلام )
ناگاه درد کمانی بار دیگر می کشد تیر
می نشیند ردی از زخم بر قلب خونین یک شیر
آغوش وا میکند خاک ؛ میایستد نبض خورشید
... لبخندها نیز حتّی دیگر ندارند تأثیر
« شب » میشود روز ناگاه در طرح گیسوی یک گل
تنها سر چند لحظه سروی جوان میشود پیر
آنجا کمی آنطرفتر از تپهای خون گرفته
در بزم هفتاد شیطان بر پا شده رقص شمشیر !
یک حنجر تشنه آن بین انگار گم کرده خود را
بارانی از بوسه دارد از یک گلو می شود سیر
خم می کند باد خود را تا اینکه بهتر ببیند !
می پیچد از فرط حیرت در باور دشت تکبیر !
...
با سایه هایی پریشان آئینه ها را شکستند
خوابی ندیدند و آن را با تیغ کردند تعبیر !
بس کن مگو بیش « عابد » از پا غزل وقتی افتاد
دیگر چه بر خواهد آمد از دست یک مشت تصویر !؟
تاریخ : سه شنبه 92/8/28 | 6:42 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.